زنان مطرح در واقعه عاشورا

یکى از مباحث قابل طرح در مورد حادثه عاشورا، نقش زنان در این واقعه است. شهید مطهرى، در کتاب حماسه حسینى، مى گوید: «تاریخ کربلا، یک تاریخ و حادثه مذکر ـ مؤنّث است. حادثه اى است که مرد و زن، هر دو، در آن نقش دارند؛ ولى مرد، در مدار خودش و زن، در مدار خودش». در مقاله زیر نام زنان مطرح در واقعه عاشورا و پس از آن آمده است.

...

امّ البنین‌:

فاطمه کلابى مشهور به «اُمّ البنین»، مادر چهار شیرمرد از فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام، یعنى: عبّاس، عبداللّه، جعفر و عثمان است. در مقاتل الطالبیین آمده است: امّ البنین - که مادر چهار برادرِ کشته شده بود - به بقیع مى‌رفت و در آنجا، اندوهگین‌ترین و سوزناک‌ترین مرثیه‌سرایى‌ها را براى پسرانش انجام مى‌داد. مردم، نزد او گِرد مى‌آمدند و به آن مرثیه‌ها گوش فرامى‌دادند. مروان هم از جمله کسانى بود که به بقیع مى‌آمد و به مرثیه اُمّ البنین، گوش مى‌داد و مى‌گریست‌.

امّ سلمه‌:

امّ سلمه، همسر بزرگوار پیامبر صلى الله علیه و آله که رابطه عاطفى عمیقى با اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داشت، در قیام امام حسین علیه السلام، رازدار قیام و شهادت ایشان بود. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قطعه‌اى از خاک کربلا را به وى داده بود و خبر داده بود که هرگاه این تربت تبدیل به خون شد، حسین شهید شده است.

امّ سلمه قبل از حرکت، سخنانى با امام علیه السلام داشت‌ و روز عاشورا از طریق دیدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در خواب و نیز خون شدن خاکى از کربلا که در نزدش بود، از شهادت امام علیه السلام آگاهى یافت. او از اولین به سوگ نشستگان براى سالار شهیدان است.

امّ کلثوم، دختر امام على علیه السلام‌:

در بسیارى از وقایع حماسه کربلا و پس از آن، نام امّ کلثوم آمده است. درباره این که امّ کلثومِ حاضر در واقعه کربلا، همان زینب علیهاالسلام است یا دختر دیگر امام على و فاطمه علیهماالسلام، یا دختر امیرمؤمنان از غیر فاطمه علیهاالسلام، نظر قاطعى نمى‌توان ابراز کرد.

رباب، همسر امام حسین علیه السلام‌:

رَباب، همسر باوفاى امام حسین علیه السلام و مادر سکینه و عبداللَّه بن الحسین (کودکى که در آغوش امام علیه السلام به شهادت رسید) است. علاقه امام به وى، از شعرى که براى او و سکینه سروده، آشکار مى‌شود:

لَعَمرُک إنَّنی لَاُحِبُّ داراً * تُضَیفُها سُکینَةُ وَالرَّبابُ

اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ بَعدُ مالی‌ * وَلَیس لِلائِمی فیها عِتابُ؛

به جانت سوگند، من خانه‌اى را دوست دارم‌ که سَکینه و رَباب در آن پذیرایى کنند. من آن دو را دوست دارم و دارایى‌ام را [براى آنها] مى‌دهم ‌و سرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست.

رباب را زنى زیبا، خردمند، بافضیلت و شاعر گفته‌اند و او که شاهد شهادت شوهر، فرزند و دیگر نزدیکان خویش بود تنها یک سال پس از واقعه عاشورا زنده بود و در این مدت زیر هیچ سایه‌اى نرفت و برخى گفته‌اند که در این مدت بر سرِ مزار امام علیه السلام به سوگ نشست. در نقلى آمده که در جواب خواستگارانش گفت: نمى‌خواهم پس از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، پدرشوهرى برگزینم. خانه وى توسط فرماندار یزید در مدینه تخریب شد. رَباب، مرثیه‌هاى جان‌گدازى در رثاى امام حسین علیه السلام سروده است، از جمله:

آن که نورى پرتو افشان بوده است، ‌اکنون کشته دفن‌ ناشده کربلاست. نواده پیامبر! خدا تو را از سوى ما جزاى نیکو دهد![تو] از زیان وزن اعمال [در قیامت‌]، دور گشته‌اى. تو براى من کوهى سخت بودى که به آن، پناه مى‌بردم‌ و تو با رحمت و دیندارى با ما مصاحبت مى‌کردى. [پس از تو] چه کسى براى یتیمان باشد و چه کسى براى درخواست کنندگان؟ و چه کسى نیاز را برطرف کند و مسکینان، به چه کسى پناه برند؟ به خدا سوگند، پس از تو با هیچ کس دیگرى ازدواج نخواهم کرد تا آن که میان شن و گِل، مدفون و ناپیدا شوم.

رقیه دختر امام حسین علیه السلام‌:

رُقَیه دختر سه ساله امام حسین علیه السلام‌ است، که در سفر کربلا همراه اسراى اهل بیت‌ علیهم السلام بوده و در شام، شبى پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بى‌تابى کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید. به دستور او سر مطهر امام حسین‌ علیه السلام را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل ‌اقامت موقت اهل بیت بود) جان داد.

زنان بنى عقیل‌:

دختران عقیل بن ابى طالب - که شهیدان گران‌قدرى از بنى عقیل را در کوفه و کربلا تقدیم کرده بودند -، مرثیه تکان دهنده‌اى هنگام بازگشت اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه داشتند.

در الإرشاد شیخ مفید، آمده است: اُمّ لقمان، دختر عقیل، وقتى خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید، ماتم‌زده بیرون آمد و خواهرانش: اُمّ هانى، اسماء، رَمْله و زینب، دختران عقیل بن ابى طالب - که رحمت خدا بر آنان باد - با او بودند.

او براى کشتگان طَفّ مى‌گریست و مى‌گفت: به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چه خواهید گفت، اگر از شما بپرسد: «شما - اى واپسینْ امّت -، چه کردید با نسل من و خانواده‌ام، پس از از دست دادن من ‌که برخى از آنها اسیرند و برخى در خون غلتیدند؟ من برایتان خیرخواهى کردم و این، پاداش من نبود که با خویشانم پس از من بدرفتارى کنید!».

زنان بنى هاشم‌:

زنان بنى هاشم سال‌ها بر فاجعه کربلا گریستند و نقش مهمى در پاسداشت یاد و راه شهیدان و محکومیت جنایتکاران این حادثه داشتند. در کامل الزیارات آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: هیچیک از زنان ما خضاب نکرد و روغنى استفاده ننمود و سُرمه نکشید و شانه نزد، تا این که سرِ عبیداللَّه بن زیاد را برایمان آوردند. ما پس از آن نیز همواره گریان بودیم.

در المحاسن نیز به نقل از عمر بن على بن الحسین علیه السلام مى‌گوید: وقتى حسین بن على علیه السلام کشته شد، زنان بنى هاشم لباس سیاه و خشن بر تن کردند و از هیچ گرمى و سردى‌اى، شِکوه نمى‌کردند. در [موقع‌] سوگوارى آنان، على بن الحسین (زین العابدین علیه السلام) غذا تهیه مى‌کرد.

زینب کبری علیهاالسلام‌:

حضرت زینب علیهاالسلام از آغاز قیام امام حسین علیه السلام، همراه برادر شد و در تمام دوران قیام، همدل و همراه و رازدار او بود. گفتگوهاى او با امام علیه السلام در شب عاشورا، حضورش در کنار بدن على اکبر علیه السلام و حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا، رثاى جانسوز او در کنار قامت خونین برادر و خطاب او با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله در روز یازدهم محرم، از صفحات زرین و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت، شکیبایى و والایىِ اوست.

او پس از حادثه عاشورا شکوهمند و استوار، سرپرستى قافله اسیران را به عهده گرفت و با شجاعت و صلابت و درایت، کار را به پایان برد.

سکینه دختر امام حسین علیه السلام‌:

سکینه در کربلا، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش عبداللَّه بن الحسن علیه السلام در کربلا به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام به شدت به وى علاقه داشت. این علاقه در شعرى از امام علیه السلام بیان شده است. وى در زمره اسیران به کوفه و شام و سپس به مدینه رفت و در آنجا زیست. او در سفر اسارت، نقشى مؤثر داشت و این جمله او خطاب به یزید: «اى یزید! آیا دختران پیامبر خدا، باید اسیر باشند؟!» مجلس یزید را دگرگون ساخت.

سکینه را زنى خوش‌خو، ظریف، زیبا، عفیف، اهل شعر و ادب و از راویان حدیث شمرده‌اند. بزرگان قریش و بزرگان شعر و ادب در مجلس وى حاضر مى‌شدند.

فاطمه دختر امام حسن علیه السلام‌:

فاطمه دختر امام حسن علیه السلام‌، همسر امام زین العابدین علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام است. درباره او از امام صادق علیه السلام روایت شده که: چنان شخصیت راستگو و درست‌کردارى بود که در میان خاندان امام حسن علیه السلام زنى چون او دیده نشده است. وى از جمله راهیان سفر سخت اسارت است.

فاطمه دختر امام حسین علیه السلام‌:

فاطمه دختر بزرگ امام حسین علیه السلام و همسر حسن مثنّى (فرزند امام مجتبى علیه السلام) است. امام حسین علیه السلام درباره او فرموده: او بیش از دختر دیگرم به مادرم فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله شبیه است.

همسرش در کربلا، مجروح در میان شهدا افتاده بود و پس از پایان نبرد معلوم شد که زنده است؛ زیرا بستگان او در لشکر عمر سعد، مانع کشتن او شده بودند. فاطمه به عنوان اسیر به کوفه و شام رفت. او روایتگر برخى حوادث مربوط به خیمه‌ها و مجلس یزید است. خطبه‌اى در کوفه به او منسوب است.

فاطمه دختر امام على علیه السلام‌:

وى که «فاطمه صغری» نیز نامیده شده، به همراه همسر شهیدش ابوسعید بن عقیل در کربلا حضور داشت و سپس به سفر اسارت رفت. وى از راویان حوادث کربلاست.

اسماء، همسر مختار:

تاریخ الیعقوبى، سرنوشت او را چنین نقل مى‌کند: مصعب بن زبیر، اسماء دختر نعمان بن بشیر (همسر مختار) را دستگیر کرد و به او گفت: نظرت درباره مختار چیست؟ او گفت: به نظر من او انسانى با تقوا پاک و روزه‌دار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از کسانى هستى که مختار را از عیب، مُبرّا مى‌دانى؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند. او اولین زنى بود که با زجر، گردنش زده شد.

اسماء، همسر ولید بن عُتبه:

بر اساس نقل الطبقات ابن سعد، در جلسه‌اى که ولید بن عُتبه (شوهر اسماء) - که والى مدینه بود - از امام حسین علیه السلام خواست که با یزید بیعت کند، مشاجره‌اى بین امام علیه السلام و والى مدینه درگرفت. هنگامى که ولید به خانه رفت، همسرش او را به سبب این که به امام حسین علیه السلام بد گفته بود، سرزنش و توبیخ کرد.

امّ عبداللَّه، همسر مالک بن نسیر:

مالک بن نُسَیر، از حمله کنندگان به امام حسین علیه السلام در کربلا بود. او پس از ضربه زدن به سر امام علیه السلام، کلاه امام را غارت کرد و آن را به خانه برد. همسرش به شدت از تحفه‌اى که او به منزل برده بود، ابراز انزجار کرد.

امّ وَهْب، همسر عبداللَّه بن عُمَیر کلبى‌:

امّ وَهْب تنها زن شهید در کربلا است. هنگامى که همسر شجاعش قصد خود را براى پیوستن به لشکر امام علیه السلام اعلام کرد، وى ضمن تشویق شوهرش از وى خواست که همراهش برود.

در تاریخ الطبرى، ماجراى این بانو در روز عاشورا، چنین آورده شده است: اُمّ وَهْب، همسر او نیز عمود خیمه‌اى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدایت باد! براى پاکانِ نسل محمد صلى اللَّه علیه و آله بجنگ. او نیز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان بازگرداند؛ اما زن، به لباس او چسبید و گفت: من، تو را وانمى‌نهم تا آن که همراه تو جان بدهم. امام حسین علیه السلام او را ندا داد و فرمود: «براى خانواده شما، پاداش نیکو باد! خدا، رحمتت کند! به نزد زنان بازگرد و کنار آنان بنشین که جنگ بر زنان، واجب نیست». اُمّ وَهْب هم به سوى زنان، بازگشت… سپس از هر سو بر حسین علیه السلام و یارانش، هجوم آوردند و [عبداللَّه] کلبى، کشته شد… همسر کلْبى به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارایت باد! شمر بن ذى الجوشن به غلامش رستم گفت: با عمود خیمه بر سرش بکوب. او بر سرِ آن زن کوبید و سرش شکست و سپس همانجا، جان داد.

گفتنى است که در الأمالى صدوق از امّ وهبى دیگر، ماجرایى نقل شده که شباهت‌ها و تفاوت‌هایى با نقل طبرى دارد. چنان که برخى از محقّقان مطرح ساخته‌اند، ممکن است این دو در اصل یک نفر باشند که در این صورت از نظر ما نقل طبرى رجحان دارد.

بخشى از نقل الأمالى صدوق، چنین است: وَهْب بن وَهْب به میدان آمد. او و مادرش مسیحى بودند که بدست امام حسین علیه السلام، مسلمان شده و تا کربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب بر اسب سوار شد و عمود خیمه را بدست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن [از سپاه دشمن] را کشت و سپس اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد - که خدا لعنتش کند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادرش، شمشیر او را برگرفت و به میدان آمد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: «اى امّ وَهْب! بنشین که خداوند، جهاد را از دوشِ زنان برداشته است. تو و پسرت با جدم محمّد صلى اللَّه علیه و آله در بهشت خواهید بود…».

در مقتل خوارزمى‌ نیز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى، به مانند سرنوشتى که طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبداللَّه بن عُمَیر تصویر کرده، رقم مى‌خورد؛ یعنى توسط غلام شمر به شهادت مى‌رسد.

دختر عبداللَّه بن عفیف‌:

او هنگامى که پدر پیر و نابینا و مجاهدش، عبداللَّه بن عفیف، ابن زیاد را در مسجد کوفه به باد انتقاد گرفت و در پس آن، مأموران عبیداللَّه، خانه‌اش را مورد هجوم قرار دادند، کمک‌کار پدرش شد. ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشیر آورد و بدست پدرش داد و از هر طرف که نیروهاى دشمن حمله مى‌کردند، پدرش را آگاه مى‌ساخت و تا شهادت پدرش در کنار او بود.

دُلْهُم، همسر زُهَیر:

با تشویق این زن، شوهرش زهیر بن قین - که سابقه خوبى در روابطش با اهل بیت علیهم السلام نداشت -، به ملاقات امام حسین علیه السلام رفت و در ادامه از زمره یاران خاص امام و از شهیدان شاخص واقعه کربلا گردید. بر اساس برخى نقل‌ها او هنگام وداع با شوهرش از او خواست که نزد جد حسین علیه السلام، از او یاد کند.

ریا، دایه یزید:

این زن در کهن‌سالى روایتگر برخى جنایت‌هاى یزید است. در سیر أعلام النبلاء به نقل از حمزة بن یزید آمده است: رَیا گفت: مردى بر یزید وارد شد و گفت: بشارت بده که خدا، تو را بر حسین چیره کرد و سرش را آورده‌اند! سپس سر را در تَشتى نهادند… به او (رَیا) گفتم: آیا یزید با چوب‌دستى بر دندان‌هاى جلوى حسین کوبید؟ گفت: آرى، به خدا سوگند.

زنان خاندان یزید و معاویه‌:

این زنان نیز عمل یزید را تأیید نکردند و با خاندان امام حسین علیه السلام همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است: زنان حسین علیه السلام را بر یزید بن معاویه وارد کردند و زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانواده‌اش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند.

زنان اهل کوفه‌:

در استقبال از اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَه علیه و آله، زنان کوفى به شدت مى گریستند و ابراز احساسات مى ‌نمودند. در بلاغات النساء آمده است: حِذام یا حُذَیم اسدى گفت: سال ۶۱ [سال شهادت حسین علیه السلام] به کوفه وارد شدم. زنان کوفه را در آن زمان دیدم که بر سر و صورت خود مى‌زنند و گریبان مى‌درند.

در الملهوف آمده است: مردم صدا به گریه و ناله و زارى بلند کردند و زنان، موهاى خود را پریشان نمودند و خاک بر سرشان ریختند و ناخن به چهره کشیدند و گونه‌هاى خود را خراشیدند و ناله و فریاد کردند. مردان نیز گریستند و ریش خود را کنْدند و هیچ روزى مرد و زن گریانى بیشتر از آن روز دیده نشد. هنگامى که اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دروازه شهر مدینه رسیدند، زنان و مردان مدینه با حزن و گریه شدید به استقبال آنها رفتند و به آنها تسلیت گفتند.

سید ابن طاووس از بشیر نقل مى‌کند که: هیچگاه به اندازه آن روز، مرد و زن گریان و پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله روزى تلخ‌تر از آن روز براى مسلمانان ندیدم‌.

روایان خبر شهادت امام حسین از پیامبر:

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله بر اساس اسرار غیبى، اخبار گوناگونى درباره شهادت امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا به افرادى ارائه کرده است. زنانى که این اخبار را از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیده و نقل کرده‌اند، عبارت اند از: امّ سلمه، سلمى همسر ابورافع، زینب بنت جحش، صفیه بنت عبدالمطلب و عایشه دختر ابوبکر.

زنان منطقه کربلا:

بر اساس نقل سید ابن طاووس، هنگامى که اسراى اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله در بازگشت از شام به کربلا آمدند، چند روزى اقامه عزا کردند و از جمله کسانى که با آنان همراهى کردند، زنان منطقه کربلا بودند.

در مروج الذهب آمده است: مردم کوفه (پس از مرگ یزید) از اطاعت بنى امیه به در رفتند و ابن زیاد را از امارت خلع کردند و خواستند امیرى انتخاب کنند تا فرصت تأمّل در کار خویش داشته باشند. جمعى گفتند: «عمر بن سعد بن ابى وقّاص، شایسته این کار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند، جمعى از زنان همْدان، کهلان، ربیعه و نَخَع‌ آمدند و فریادزنان و گریه‌کنان وارد مسجد شدند و مصیبت حسین علیه السلام را یاد کردند و مى‌گفتند: «براى عمر بن سعد همین بس نبود که حسین را کشت؟! اکنون مى‌خواهد در کوفه امیر ما شود!؟».

مردم کوفه نیز بگریستند و از امارت عمر سعد منصرف شدند. کسانى که بیشتر از همه تلاش کردند، زنان همدان بودند؛ زیرا على علیه السلام به همدانیان علاقه داشت و آنها را بر دیگران ترجیح مى‌داد. همو مى‌فرماید: اگر من دربان بهشت بودم به مردم همدان مى‌گفتم: «به سلامت وارد شوید!» و نیز مى‌فرماید: «من هَمْدانیان را آماده کردم و آنها حِمْیریان را آماده کردند».

زنى از اهل کوفه:

درباره این زن - که نامش مشخص نیست -، چنین عملکردى در کوفه گزارش شده است: زنى از کوفیان بر بالاى بام آمد و پرسید: شما از کدام اسیران هستید؟ گفتند: ما اسیرانِ خاندان محمدیم. آن زن از بام پایین آمد و چادر و پیراهن و مقنعه جمع کرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.

زنى از طایفه بکر بن وائل‌:

درباره وى در دفاع از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله، چنین آمده است: حمید بن مسلم گفته است: دیدم که زنى از بنى بکر بن وائل، همراه همسرش میان یاران عمر بن سعد بود و هنگامى که دید مردم به زنان حسین علیه السلام در خیمه‌هایشان هجوم برده‌اند و اموال آنان را برمى‌دارند، او نیز شمشیرى گرفت و به سوى خیمه‌ها آمد و گفت: «اى خاندان بکر بن وائل! آیا اموال دختران پیامبر خدا تاراج مى‌شود [و شما کارى نمى‌کنید]؟ حکومت، جز از آنِ خدا نیست. براى خونخواهى پیامبر خدا [به پا خیزید]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جایگاهش بازگرداند.

زنى که دو کودک اهل بیت را پناه داد:

نام این بانو که دو کودک از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود، مشخص نیست. الطبقات ابن سعد او را همسر عبداللَّه بن قُطبه طایى (از لشکریان عمر سعد) و الأمالى صدوق او را پیرزنى معرفى مى‌کند. منابع مشهور، آن دو کودک را فرزندان عبداللَّه بن جعفر دانسته‌اند و الأمالى صدوق آن دو را فرزندان مسلم معرفى مى‌کند.

طَوعه‌:

طَوعه زن شجاعى است که مسلم بن عقیل را در شرایط سخت و سنگینى که حتى یارانش وى را در کوفه تنها گذاشته بودند، پناه داد. از او پذیرایى نمود و از عواقب آن نهراسید.

عاتکه دختر یزید:

در أنساب الأشراف، چنین آمده است: یزید، سر حسین علیه السلام را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتکه - که بعدها، مادر یزید بن عبدالملک شد -، آن را گرفت و شست و روغن مالید و خوش‌بویش کرد. یزید به او گفت: این، چه کارى است؟ گفت: سر پسرعمویم را آشفته و پریشان برایم فرستادى. آن را مرتب و خوش‌بو کردم.

ماریه، از طایفه عبد القیس:

ماریه، زنى شیعه است که در جوّ نامناسب بصره - که با اهل بیت علیهم السلام میانه‌ خوبی نداشتند - خانه‌اش مدتى محل تجمع و گفتگوى طرفداران امام حسین علیه السلام بوده است. ثمره این تجمّع، حرکت سه نفر (یزید بن ثبیت و دو پسرش عبداللَّه و عبیداللَّه) به مکه و همراه شدن با قافله شهیدان کربلا بود.

نوار حضرمى، همسر خولى:

طبرى چنین نقل مى‌کند: حسین علیه السلام کشته شد و سرش را همان روز با خولى بن یزید و حُمَید بن مسلم اَزدى به سوى عبیداللَّه بن زیاد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به کاخ برود که درِ آن را بسته دید. به خانه‌اش رفت و سر را زیر تَشتى در خانه‌شان گذاشت. همسرش با او درگیر شد و با اعتراض، او را ترک کرد. چه بسا همین کار، چشم بصیرت این بانو را باز نمود و نوری از سر مطهر امام تا به آسمان مشاهده کرد.

هنگامی که مختار روى کار آمد و مأمورانش براى دستگیرى خولى آمدند، این زن مخفیگاه خولى را نشان داد و آنان نیز او را دستگیر کرده، به سزاى عملش رساندند.

همسر و مادر شهید:

این زن فداکار، پس از آن که شوهرش عمرو بن جُناده در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید، فرزند جوانش را به میدان فرستاد. بخشى از نقل خوارزمى، چنین است:

پس از شهادت عمرو بن جُناده مادر به او گفت: فرزند عزیزم! به میدان برو و پیشِ روى فرزند پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله بجنگ تا کشته شوى. او گفت: چنین مى‌کنم! حسین علیه السلام فرمود: «این، جوانى است که پدرش شهید شده است. شاید مادرش از به میدان آمدنش [براى نبرد]، خشنود نباشد». آن جوان گفت: اى فرزند پیامبر خدا! مادرم به من فرمان داده است [که به میدان بیایم‌]… در ادامه نقل هم آمده که چون سر پسرش را به سوى او افکندند، آن را به سوى دشمن افکند و سپس خود نیز عمودى در دست گرفت و به دشمن حمله نمود. خوارزمى در آخر، آورده است: حسین علیه السلام فرمان داد تا او را [از میدانْ] بازگردانند و آنگاه برایش دعا کرد.

هند، همسر یزید:

وى از جمله افرادى بود که یزید را به خاطر کشتن امام حسین علیه السلام، توبیخ نمود.

منابع
محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص۱۰۷

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

خطبه تاریخی حضرت زینب(س) در شام

پرسش : خطبه تاریخی و مهم حضرت زینب(س) در دربار یزید چه بود؟
پاسخ اجمالی: حضرت زینب(س) در مجلس یزید برخاست و خطبه ای بسیار کوبنده ایراد کرد. ایشان پس از حمد خداوند و درود بر پیامبر(ص) و خاندانش و تلاوت آیاتی درباره سرانجام بدکاران، یزید را مورد خطاب قرار دادند و خلافت او را نه دلیل بر منزلتش نزد خدا که - مطابق با مفاد آیاتی از سوره آل عمران – مهلتی برای افزایش گناهان و شدت گرفتن عذاب توصیف کردند.  سپس با یادآوری برخورد رحیمانه پیامبر(ص) هنگام فتح مکه با اجداد یزید، وی را به خاطر اهانت به سر بریده امام(ع) و اسارت دختران بی یاور رسول خدا(ص) سرزنش کردند.

...

پاسخ تفصیلی: در مجلس یزید، هنگامى كه چشم زينب كبرى(عليها السلام) به سر خونين برادرش امام حسين(عليه السلام) افتاد، با صداى محزونى كه دل ها را به وحشت مى انداخت فرياد زد:

«يا حُسَيْناهُ! يا حَبيبَ رَسُولِ اللهِ! يَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى، يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةَ النِّساءِ، يَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى»؛ (اى حسين اى محبوب رسول خدا، اى پسر مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، بانوى همه زنان جهان، اى پسر دختر [محمد] مصطفى).

راوى اين ماجرا نقل مى كند: به خدا سوگند با اين نداى زينب(عليها السلام)، تمام كسانى كه در مجلس بودند گريستند و در آن حال يزيد ساكت بود…!!

يزيد دستور داد چوب خيزرانش را آوردند و با آن به لب و دندان امام حسين(عليه السلام) مى زد. ابو برزه اسلمى (كه از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود و در آن مجلس حضور داشت) خطاب به يزيد گفت: اى يزيد! آيا با چوبدستى ات به دندان حسين فرزند فاطمه مى زنى؟! من به چشم خود ديدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، لب و دندان حسين(عليه السلام) و برادرش حسن(عليه السلام) را مى بوسيد و مى فرمود:

«أَنْتُما سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَكُما وَلَعَنَهُ، وَأَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ َوساءَتْ مَصيراً»؛ (شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتيد، خداوند كشنده شما را بكشد و مورد لعن قرار دهد و براى او جهنم را فراهم ساخته و بد جايگاهى است).

يزيد خشمگين شد و دستور داد او را از مجلس بيرون كردند.

يزيد كه سرمست از باده غرور بود و گمان مى كرد در كربلا پيروز شده، اين اشعار را كه سند زنده ديگرى بر عدم ايمان او و آل اميه، نسبت به مبانى اسلام بود، با صداى بلند خواند: (1)

«لَيْتَ أَشْياخي بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا يايَزيدُ لاتَشَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَني أَحْمَدَ، ما كـانَ فَعَلْ»؛

(كاش بزرگان من كه در جنگ بدر، كشته شده بودند، امروز مى ديدند كه قبيله خزرج چگونه از ضربات نيزه به زارى آمده است.
در آن حال، از شادى فرياد مى زدند و مى گفتند: اى يزيد! دستت درد نكند!
من از فرزندان «خندف» (2) نيستم، اگر از فرزندان احمد [رسول خدا(صلى الله عليه وآله)] انتقام نگيرم).

اينجا بود كه زينب دختر على بن ابى طالب(عليه السلام) برخاست و خطبه اى غرّا خواند و فرمود:

«أَلْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَآلِهِ أجْمَعينَ، صَدَقَ اللهُ كَذلِكَ يَقُولُ: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون. (3)

أَظَنَنْتَ يا يَزِيدُ حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنا أَقْطارَ الاَْرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ كَما تسُاقُ الأُسارى أَنَّ بِنا عَلَى اللهِ هَواناً، وَبِكَ عَلَيْهِ كَرامَةً وَأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ، وَنَظَرْتَ فِي عِطْفِكَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيا لَكَ مُسْتَوْثِقَةٌ وَالاُْمُورَ مُتَّسِقَةٌ وَحِينَ صَفا لَكَ مُلْكُنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، أَنَسِيتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاَِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»؛ (4)

(حمد وسپاس مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر فرستاده خدا و بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا كه فرمود: «عاقبت آنان كه اعمال بد مرتكب شدند، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند وآن را به سخره گرفتند».

اى يزيد! آيا اكنون كه زمين و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ كردى و ما را همانند اسيران به هر سو كشاندى، مى پندارى ما به نزد خدا خوار شديم و تو نزد او عزيز و گرامى مى باشى؟ و تصور كردى اين نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از اين رو، باد غرور به بينى انداخته و به خود باليدى و خرم و شادمان شدى از اينكه ديدى دنيا در كمند تو در آمده و امور تو سامان يافته و مُلك و خلافت ما در اختيار تو قرار گرفته؛ پس كمى آهسته تر! آيا سخن خداوند را فراموش كردى كه فرمود: «آنها كه كافر شدند [و راه طغيان پيش گرفتند] تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهيم تا بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها عذاب خوار كننده اى [آماده شده] است).

در ادامه اين خطبه كوبنده فرمود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَ إِمائَكَ، وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبايا، قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاَْعداءُ مِنْ بَلد اِلى بَلد، يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ، وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيفُ، لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِيُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِيٌّ، وَ كَيْفَ يُرْتَجى مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبادَ الاَْزْكِياءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَ كَيْفَ يَسْتَبْطِأُ فِي بُغْضِنا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَيْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الاِْحَنِ وَ الاَْضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَيْرَ مُتَّأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم:  لاََهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا يا يَزيدُ لا تَشَلْ مُنْتَحِياً عَلى ثَنايا أَبِي عَبْدِاللهِ سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، تَنْكُتُها بِمِخْصَرَتِكَ، وَ كَيْفَ لا تَقُولُ ذلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَةَ، وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَةَ بِإِراقَتِكَ دِماءَ ذُرّيَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَ نُجُومِ الاَْرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْياخِكَ، زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنادِيهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِيكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ، وَ لَمْ تَكُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ»؛

(اى پسر كفّار آزاد شده! (5) آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پرده ها بنشانى، ولى دختران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را اسير كرده و به اين سو و آن سو بكشانى و در حالى كه پرده حرمت آنان را دريده و چهره هاى آنان را در معرض ديد مردم قرار داده اى، آنها را توسط دشمنان در شهرهاى مختلف بگردانى، تا مردم هر كوى و برزن به تماشاى آنان بنشينند و افراد دور و نزديك و پست و شريف به چهره هايشان چشم بدوزند، با آنكه همراه آنان مردان و حمايت گرانشان نبودند؛ [ولى چه سود از اين سخنان، زيرا] چگونه مى توان به حمايت و مراقبت آن كس اميد داشت كه [مادرش] جگر پاكان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ يزيد است] و گوشتش از خون شهيدان روييده؟! و چگونه در دشمنى ما اهل بيت شتاب نكند آن كس كه به ما با غرور و با نفرت، خشمگينانه و كينه توزانه نگاه مى كند و آنگاه ـ بى آنكه احساس گناه كند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ [و مغرورانه] مى گويد:  «اى كاش اجداد من بودند و اين صحنه ها را مى ديدند و از شادى و سرور فرياد مى زدند و مى گفتند: اى يزيد! دست مريزاد».

اين جمله را در حالى مى گويى كه بر لب و دندان ابا عبدالله(عليه السلام) سيد جوانان اهل بهشت مى زنى!  آرى، چرا چنين سخن نگويى، در حالى كه با ريختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمين از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودى و ريشه خاندان ما را مورد تهديد قرار دادى، تو پدرانت را صدا مى زنى و خيال مى كنى آنها صدايت را مى شنوند؟! [عجله نكن!] به زودى به آنها ملحق خواهى شد؛ آن روز آرزو مى كنى كه كاش دستت شل بود و زبانت لال و اين سخنان را نمى گفتى و اين كارها را انجام نمى دادى).

سپس افزود: «أَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَيْتَ إِلاّ جِلْدَكَ، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَكَ، وَ لَتَرِدَنَّ عَلى رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِماءِ ذُرِّيَّتِهِ، وَ انْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَيْثُ يَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ يَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ يَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. (6)

وَ حَسْبُكَ بِاللهِ حاكِماً، وَ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ خَصِيماً، وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً، وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوّى لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِينَ، بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً، وَ أَيُّكُمْ شَرٌّ مَكاناً، وَ أَضْعَفُ جُنْداً»؛

(خدايا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگير و خشمت را بر آن كس كه خون ما را بر زمين ريخت و حاميان ما را كشت فرو فرست.  [اى يزيد] به خدا سوگند [با اين جنايت] جز پوست خود را ندريدى و جز گوشت خود را نبريدى و در حقيقت خود را نابود كردى؛ به يقين با حمل بارى كه ـ از ريختن خون فرزندان رسول خدا و هتك حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هايش ـ بر دوش دارى، بر رسول خدا وارد خواهى شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پريشانى آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند [آرى] «گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زندگان جاويدند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند».

همين بس كه در دادگاهى حاضر شوى كه داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئيل گواه و پشتيبان او.  به زودى آن كس كه حكومت را براى تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمين سوار كرد، خواهد دانست كه چه كيفر بدى نصيب ظالمان خواهد شد و خواهد فهميد كه جايگاه چه كسى بد است و لشكر چه كسى ضعيف تر و ناتوان تر است).

آنگاه زينب كبرى(عليها السلام) با اين فراز از سخنان كوبنده اش، خطبه را به پايان برد:  «وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّواهِي مُخاطَبَتَكَ، إِنِّي لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ، وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ، لكِنَّ العُيُونَ عَبْرى، وَ الصُّدُورَ حَرّى، أَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّيْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الاَْيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْكَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواكِي تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِيكاً مَغْرَماً حِيْنَ لا تَجِدُ إلاّ ما قَدَّمَتْ يَداكَ، وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ، وَ إِلَى اللهِ الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ،

فَكِدْ كَيْدَكَ، وَ اسْعَ سَعْيَكَ، وَ ناصِبْ جُهْدَكَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُمِيتُ وَحْيَنا، وَ لا تُدْرِكُ أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْكَ عارَها، وَ هَلْ رَأيُكَ إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَيّامُكَ إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُكَ إِلاّ بَدَدٌ؟ يَوْمَ يُنادِي الْمُنادِي: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمِينَ.

وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، أَلَّذِي خَتَمَ لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَ الرَّحْمَةِ. وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ يُوجِبَ لَهُمُ الْمَزيدَ، وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحيمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛

(اگر مصيبت هاى بزرگ روزگار، كارم را به اينجا كشانده كه با تو سخن بگويم، ولى [بدان] من به يقين، ارزش تو را كوچك و ناچيز، و سرزنش تو را بزرگ مى شمارم و فراوان تو را توبيخ مى كنم، ولى چه كنم كه ديده ها گريان و سينه ها سوزان است. جاى شگفتى بسيار است كه گروهى الهى و برگزيده، به دست حزب شيطان و بردگانِ آزاد شده، كشته شوند و خون هاى ما از اين پنجه ها[ى ناپاك] بچكد و پاره هاى گوشت ما از دهان [ناپاك] شما بيرون بيفتد و شما گرگ هاى وحشى پيوسته به سراغ آن بدن هاى پاك و پاكيزه آئيد و بچه كفتارها آن ها را به خاك بمالند؟ اگر امروز [پيروزى بر] ما را غنيمتى براى خود مى دانى، به زودى آن را غرامت [و مايه زيان] خود خواهى يافت، در آن روز كه جز محصول كرده خويش را نخواهى يافت. و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد كرد. من فقط به خدا شكوه مى كنم و تنها بر او اعتماد مى نمايم.

[اى يزيد] هر چه نيرنگ دارى به كار بند و نهايت تلاشت را بكن و هر كوششى كه دارى به كار گير؛ امّا به خدا سوگند [با همه اين تلاش ها] ياد ما را [از خاطره ها] محو نخواهى كرد و [چراغ] وحى ما را خاموش نتوانى نمود و به موقعيت و جايگاه ما آسيب نخواهى رساند. هرگز لكّه ننگ اين كار، از تو پاك نخواهد شد. رأى و نظرت سست و زمان دولت تو اندك است و جمعيت تو به پراكندگى خواهد انجاميد در آن روز كه منادى ندا دهد: «لعنت خدا بر ظالمان باد.

حمد و ستايش ويژه خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، همانكه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت و پايان كار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند براى آن شهيدان پاداش كامل و افزودن بر پاداش ها، مى طلبم و [از او مى خواهم كه] ما را جانشين نيك آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را كافى است و او بهترين حامى ماست). (7)

اين خطبه غرّا، يكى از فصيح ترين و كوبنده ترين خطبه هاى تاريخ اسلام است؛ گويى تمام آن از روح بلند على بن ابى طالب(عليه السلام) و شجاعت بى نظيرش تراوش كرده و بر زبان دخترش زينب كبرى(عليها السلام) جارى شده كه با همان زبان و همان منطق پدر سخن مى گويد.

آنچه در اينجا مى توان فهرست وار به آن اشاره كرد اين است كه اين خطبه از هفت بخش مختلف كه هفت هدف مهم را دنبال مى كند، تشكيل يافته است:

1. نخست اين بانوى شجاع اسلام با چند جمله كوبنده، غرور يزيد را در هم مى شكند و با آيه اى از قرآن، موضعش را در پيشگاه خدا روشن مى سازد و مى گويد: هرگز بهره ورى از حكومت و كاخ و ثروت را دليل بر امتياز الهى نگير، تو از مصاديق كسانى هستى كه خداوند آنها را به حال خود واگذارده، تا پشت آنها از بار گناه سنگين شود، سپس آنها را از همه چيز ساقط كرده و به دوزخ مى فرستد!

2. در بخش دوم، رفتار پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را با اجداد يزيد در فتح مكه كه همه را مشمول عفو قرار داد با عمل زشت يزيد كه فرزند پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را كشته و سرهاى بريده و خاندان اسير آنها را شهر به شهر مى گردانْد، مقايسه كرده و مهر باطل بر پيشانى يزيد مى زند.

3. در بخش سوم، جمله هاى كفرآميز يزيد را يادآورى مى كند و تأكيد بر عدم ايمان او مى نمايد، و اينكه به زودى به سرنوشت اشياخ و اجدادش گرفتار شده و به جهنم واصل مى شود.

4. سپس تأكيد بر مقام والاى شهيدان مخصوصاً شهداى خاندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در كربلا مى كند و افتخار به وجود آنها را امتياز بزرگ اين خاندان مى شمرد.

5. آنگاه به حضور يزيد در محكمه عدل الهى در قيامت اشاره مى كند، در آن دادگاهى كه قاضى آن خداست و خصم او پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و شاهدانش فرشتگان خدا هستند و پايان چنين دادگاهى روشن است.

6. سپس به تحقير فوق العاده يزيد مى پردازد تا آن حد كه مى فرمايد: اگر روزگار به من ستم كرد و مرا به صورت زنى اسير پاى تخت تو آورد، تصور نكنى من براى تو ارزشى قائلم، من تو را در حدى نمى دانم كه مخاطب سخنانم باشى و اگر با تو سخن مى گويم، از باب ناچارى است.

7. در آخرين بخش از سخنان خود، خداوند را بر نعمت هاى بيكرانش بر خاندان نبوت سپاس مى گويد كه با رحمت و سعادت آغاز شد و با شهادت و كرامت پايان يافت. (8)
پی نوشت:(1).
بيت دوم اين ابيات از «عبدالله بن زَبْعَرِى» از دشمنان سرسخت رسول خداست،
وى اشعارى را پس از جنگ احد و كشته شدن ياران رسول خدا(صلى الله عليه
وآله) سرود و در آن آرزو كرد كه كاش كشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى
ديدند كه قبيله خزرج (از قبايل مسلمان مدينه) چگونه زارى مى كردند. يزيد
از اين بيت استفاده كرد و بقيه را خود سروده است.

(2). خندف از جدّه هاى اعلاى قريش و از جمله يزيد محسوب مى شود. (ر.ك: تاريخ طبرى، ج 1، ص 24 ـ 25).
(3). سوره روم، آيه 10.
(4). سوره آل عمران، آيه 178.
(5).
اشاره است به ماجراى فتح مكه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، ابوسفيان و
معاويه و ديگر سران قريش و معاندان را بخشيد و فرمود: «إذْهَبُوا
فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ»؛ (برويد! شما آزاديد). (رجوع كنيد به: بحارالانوار،
ج 21، ص 106 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 337).
(6). سوره آل عمران، آيه 169.
(7). مقتل الحسين مقرّم، ص 357 - 359؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 ـ 135 و احتجاج، ج 2، ص 122 ـ 130 (با مقدارى تفاوت).
(8).
گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید
داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام
على بن ابى طالب عليه السلام‏، قم‏، 1388 ه. ش‏، ص 596.

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

تطورشناسی حدیثِ مطلاق امام حسن مجتبی در منابع شیعه

نویسنده: حسین مرادی نسب؛ هیات علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

چکیده

وجود جعلیات در منابع حدیثی، فقهی، تاریخی و منابع دیگر، امری رایج است که باید برای شناخت گزارش‌ها و روایات جعلی، راه‌های مختلف تحقیق را پیمود تا صحت و سقم روایات را به دست آورد. افزون بر نقد روایات از جهت سند و متن، باید به فضای بسترسازی صدور روایات توجه داشت تا سره از ناسره را تشخیص داد؛ زیرا صدور برخی از روایات با مبانی قرآن، حدیث نبوی و احادیث ائمه‰، علم کلام و عقل تباین دارد، اگرچه صدور آن‌ها از زبان معصوم باشد. از جمله آنها، حدیث مطلاق امام حسن† است که در منابع شیعه، گاهی به جهت گردآوری احادیث ائمه‰، منقبت شمردن ازدواج‌های زیاد، ناسازگاری زنان با مردان، تقیه کردن، مشورت در ازدواج و مواردی دیگر راه یافته است. این پژوهش، به پیدایی و سیر تطورات تاریخِ حدیثِ مطلاق در منابع شیعه پرداخته و افزوده‌های به این جعلیات را در طول زمان نشان داده که چگونه گزارش منابع اهل سنت، بر منابع شیعه تأثیر گذاشته است.

کلیدواژه‌ها: امام حسن، مطلاق، تطورات تاریخ حدیث، شیعه

...

 

نمایش فایل های پیوست:

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

زن در سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) در جامعه

مسائل مربوط به زنان و جایگاه ایشان ـ در خانواده و جامعه ـ از ابعاد گوناگونی مورد بحث است. اندیشه و دستورات اسلامی ـ که در سنت و سیره نبی اکرم (ص) تجلی می یابد ـ از جهات گوناگون، این موضوع را مورد توجه قرار می دهد. لذا پژوهش حاضر قصد این دارد تا با استفاده از منابع دسته اول شیعه و سنی، جایگاه زن را در سنت و سیره رسول اکرم(ص) نشان دهد.

...

زن در سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) در جامعه

زهرا حجازی دوست[1]

چکیده

مسائل مربوط به زنان و جایگاه ایشان ـ در خانواده و جامعه ـ از ابعاد گوناگونی مورد بحث است. اندیشه و دستورات اسلامی ـ که در سنت و سیره نبی اکرم (ص) تجلی می یابد ـ از جهات گوناگون، این موضوع را مورد توجه قرار می دهد. لذا پژوهش حاضر قصد این دارد تا با استفاده از منابع دسته اول شیعه و سنی، جایگاه زن را در سنت و سیره رسول اکرم(ص) نشان دهد.

بر اساس این تحقیق، روش و برخورد پیامبر (ص) در تعبیر شرایط زنان و حمایت از آنان کاملاً چشمگیر بوده است و زنان از لحاظ حقوق انسانی و فردی با مردان کاملاً مساوی می باشند. در حقیقت رسول اکرم (ص) به زنان هویت انسانی بخشید و همین امر موجب گردید که زنان با ظهور اسلام به رشد فکری، علمی، شخصیتی قابل توجهی برسند و جامعه آن روز عرب دچار انقلاب فرهنگی در خصوص زنان گردد. بنابراین در طی چند سال زنان عصر جاهلیت تا به درجه صحابه رسول الله شدن ترفیع مقام یافتند.

مقاله حاضر به جایگاه زن از دیدگاه رسول اکرم(ص) که شامل هویت انسانی به زنان بخشیدن، احترام گذاشتن و حمایت از زنان، آزادی و اختیار دادن به زنان، تعلیم و تعلم زنان، مساوات زن و مرد در حقوق انسانی، تفاوت زن و مرد در حقوق جنسیتی، حضور زنان در جامعه در عرصه های مختلف فرهنگی و پزشکی ـ سیاسی ـ علمی ـ نظامی و… است؛ می پردازد.

 

کلید واژه: زن ـ جایگاه ـ رسول اکرم(ص) ـ عصر نبوی- منزلت اجتماعی

 

مقدمه

در این مقاله به بررسی وضعیت زنان در جامعه اسلامی زمان رسول الله که به صورتهای مختلفی حضور دارند پرداخته می شود. زنان در جامعه عرب قبل از ظهور اسلام کما بیش در فعالیتهای اجتماعی اعم از اقتصادی و اشتغال حضور فعال داشتند اما نکته قابل بررسی این است که آیا با ظهور اسلام و حاکمیت پیامبر (ص) زنان اجازه فعالیت اجتماعی را داشته اند یا حضرت محمد(ص) مخالف فعالیت اجتماعی زنان بودند. نتایج بدست آمده نشانگر تأیید و موافقت پیامبر (ص) در مورد حضور فعال و سالم زنان با حفظ حدود و مطابق با شریعت دین اسلام بوده است. از چنین زنانی به عنوان انسانهای موفق و ارزشمند یاد می کنند. در قسمتهای مختلف این مقاله به بررسی سنت و سیره پیامبر با زنان جامعه در عرصه های مختلف می پردازیم. از جمله حضور و مشارکت زنان در عرصه های سیاسی ـ نظامی ـ اقتصادی و اشتغال ـ علمی ـ پزشکی ـ فرهنگی.

رسول اکرم(ص) در خصوص موقعیت زنان، سنت شکنی با جامعه آن روز عرب نموده و انسانهای برجسته را از میان زنان و مردان به لحاظ دارا بودن فضائل اخلاقی معرفی می نماید.

پیام رسول خدا (ص) کاملاً مطابقت با حقوق انسانی زن داشته است چنانکه می فرماید:

«دوست داشتن همسران از اخلاق انبیاء است» ؛ «بین ازدیاد ایمان و ازدیاد علاقه به همسر، رابطه مستقیمی است»؛ (نوری، ج 14، 157)

در کلام حضرت (ص) مشخصه مردان و انسانهای بزرگوار در احترام و عدم توهین به زنان است همانطور که رسول خدا (ص) می فرماید: زنان را گرامی نمی دارند مگر افراد بزرگوار و به آنان توهین نمی کنند جز مردم پست و فرومایه. (امینی، 1385، 44) (سیدی، 1385، 72، 75، 64)

از رسول خدا (ص) نقل است که علم طلبی را برای زنان مانند مردان لازم و آن را فریضه دانسته و هیچ زن و مردی را از قاعده مستثنا نکرده است. «طلب العلم فریضۀُ علی کلّ مسلم و مسلمۀُ»

احترام و کرامت بخشیدن به همسر از نگاه و گفتار رسول اکرم برابر است با عدم لعن و نفرین بر مرد، چنانکه می فرماید.

«رسول اکرم (ص) می فرماید: «ملعونٌ، ملعونٌ من ضَیَّعَ من یعول» ملعون است ملعون کسی که زن خود را ضایع کند. ضایع ساختن زن یعنی حق او را از بین بردن و احترام و کرامت او را نادیده گرفتن. اسلام زن را از نظر شرافت و حیثیت انسانی برابر با مرد می داند.» (امینی، 1369، 135)

در جایی که پیامبر اسلام مردانی که حق همسر خود را از بین ببرند را ملعون می شمارد اما در مقابل هرگز زنی را نفرین نمی کند.

حضرت به بانوان سلام می کرد و آنها پاسخش را می دادند. برای احترام، بانوان فرزند دار و بی فرزند را به کنیه می نامید. (سیدی، 1385، 72، 75 و 64)

به زیارت آنان می شتافت و از زنهای مریض عیادت می کرد. (اسد الغابه، ج 5، 519) (الاستیعاب، ج 4، 473 سنن ترمزی، ج 1، 456)

حضور و مشارکت زنان در عرصه ی اجتماعی

اولین حرکت اجتماعی سیاسی ای که به طور یکسان در سیره نبوی و به دعوت قرآن به چشم می خورد شرکت همسر پیامبر در حرکت های نمادینی بود که با اقتدار تمام، پیدایش و ظهور دین جدیدی را نوید می داد. حضور آن بانو در کنار رسول خدا (ص) و بر پایی نماز جماعت در کنار کعبه بهترین شاهد بر ضرورت حضور زنان مؤمنه در این زمینه می باشد. خدیجه(س) در کنار رسول خدا(ص) برای حکایت از تحولی عمیق در زندگی زنان آن عصر حضور داشتند. زنانی که تا آن روز، وصف یا حضورشان مایه ی گرمی محافل فسق و فجور بود، اینک نشان و نماد جدی ترین حضورند.

در دومین گام، زنان مانند مردان به دستور خدا و راهنمایی رسول او موظف می شوند برای حفظ ایمان خود مهاجرت کنند.

در گام سوم، حق شهروندی آنان که بیعت با حاکم جامعه اسلامی است به آنان داده شد. تا بدون واسطه پیام وصی را بشنوند، خود مستقیماً پیمان ببندند و آنگاه از لطف بیعت با رسول و استغفار او و مغفرت خداوند بهره مند شوند.

در گام چهارم، زنان در لایه های اجتماعی حضور داشته باشند، از جریان های جاری جامعه آگاه باشند، از احساس مسئولیت، آگاهی و دانش کافی برخوردار باشند تا وظیفه هدایت و نظارت عمومی بر آحاد جامعه را در ساز و کار امر به معروف و نهی از منکر انجام دهند(توبه/12) از آن پس نیز زنان طبق نقل های موثق تاریخی از جمله آیات قرآن در عبادات اجتماعی مثل نماز جماعت، نماز جمعه، نماز عید، نماز میت، اعتکاف و حج شرکت می کردند.

گفتنی است بهترین شاهد بر شرکت زنان در اعمال عبادی ـ اجتماعی نظیر نماز جماعت، شان نزول آیه ی 144 از سوره بقره است. در تفاسیر مختلف آمده است: زمانی که در بین نماز، رسول خدا(ص) و مسلمانان موظف می شوند قبله را از مسجد الاقصی به مسجد الحرام تغییر دهند، مردان در جای زنان و زنان در جای مردان قرار گرفتند. بدیهی است که این مطلب به وضوح بر شرکت زنان در نماز جماعت دلالت دارد. (علاسوند، 83، 1385، 85)

زنان در عصر نبوی و عصر راشدین و پس از آن، در تمام صحنه های اجتماعی از قبیل نماز جماعت در مسجد، نماز عیدین، ائتلاف دینی و مراسم حج حضور داشتند. زنان صحابی در مسائل اجتماعی و مستحدثات مستقیماً از پیامبر گرامی خدا(ص) سؤال می کردند و مانع و واسطه ای در کار نبود. (ابن الاثیر الجوزی، ج 7، 273)

در عصر نبوی (ص) زن از حیث حقوق اجتماعی، خود را برابر مردان می دانست و از این بابت به همین جهت نام شقیقه بر خود می نهاد. در امثال آمده است: «ان النساء شقائق الاقوام». شقائق جمع شقیقه است و به معنی هر چه که به دو نیم می شود یعنی همه ی حقوق یک نیم به نیم دیگر هم سرایت می کند. (الحوفی، بی تا، 526)

در قرآن کریم به ترجمه عبدالحمید آیتی در سوره احزاب آیه 35 می فرماید: خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل اطاعت و زنان اهل اطاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خدا ترس و زنان خدا ترس و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانی که شرمگاه خود را حفظ می کنند و زنانی که شرمگاه خود را حفظ می کنند و مردانی که خدا را فراوان یاد می کنند و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند، آمرزش و مزدی بزرگ آماده کرده است.

احترام به شخصیت زن در اجتماع

احترام به شخصیت زنان و ارزش گذاری به آنان را در سنت نبوی در یک جریان تاریخی که حضرت با سخن منطقی دختر تمیمه، او را تأیید کرده و نظر او را پسندید و فرمان مطابق نظر دختر تمیمه را فرمودند چنانچه در تاریخ مشاهده می کنیم: «وقتی خریت بن حسان شیبانی نزد پیغمبر آمد و بیعت کرد، قتیله دختر مخرمه تمیمه همراه او بود که چون پیغمبر را دید از مهابتش به لرزه افتاد، پیغمبر فرمود «علیک بالسکینۀ» یعنی «آرام باش». خریت از پیغمبر خواست که سرزمین «دهنا» اقطاع و تیول او باشد، جز مسافری و مجاوری از آن جا گذر نکند، پیغمبر دستور داد تا برایش بنویسند، در این وقت قتیله به کاتب گفت: درنگ کن، و به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله! این مرد مساوات را از تو نخواست، سرزمین «دهنا» چراگاه شتران و گوسفندان است، مسکن زنان بنی تمیم و فرزندانشان آنجاست، پیغمبر فرمود: «راست می گوید، ننویس،» (دزفولی، بی تا، 437)

در برخورد و رفتارهای حضرت از ابتدای رسیدن به مقام رسالت تا آخرین روزهای عمر ایشان نظاره گر رفتارهای معمول، معقول، منطقی و انسانی در معاشرت بازنان در جامعه بوده و همیشه این موارد در تاریخ بسیار ذکر شده است که نشانگر حضور فعال زنان با تأیید رفتاری و کلامی از حضرت(ص) می باشد بطور مثال دیدار از زنان جامعه و صرف غذا در منزل آنان مؤید همین نظر که حضرت همان رفتاری را با زنان ـ جامعه دارند که به آنان احترام می گذارند و به صورت صله ارحام و یا عیادت آنان را دیدار می کنند که با مردان جامعه دارند، می تواند باشد. همانطوری که در تاریخ می بینیم:

«ابن سعد حمزه در چند خبر با سند خود از انس نقل می کند که هر گاه رسول خدا (ص) به منزل ام سلیم می رفت، وی حضرت را اکرام می کرد و خرما و روغن می آورد و نیز توسط پسرش (انس) سطل خرما برای حضرت می فرستاد. با توجه به احادیث نقل شده از ام سلیم که در بخش حدیث می آید وی از دوستداران و طرفداران اهل بیت عصمت بوده است. (غروی نائینی، 1375، 45)

رفتار ملایم و احترام آمیز پیامبر (ص) خاص برخی از زنان جامعه نیست بلکه شامل زنان قبیله های مخاصم و یا مشرک نیز می شود. چنانکه یکی از یاران امام صادق (ع) از ایشان پرسید: « چرا لازم نیست زنان (غیر مسلمان) جزیه بدهند؟ حضرت فرمود: زیرا پیامبر (ص) دستور داد کودکان و زنها را در مناطق جنگی نکشند مگر اینکه زنان دست به اسلحه ببرند. در این صورت نیز تا می توانی و به جنگ لطمه ای نمی خورد باید دست نگه داری. وقتی در مناطق جنگی نباید آنها را کشت در سرزمینهای اسلامی که جای خود دارد اگر آنها از پرداخت جزیه سرباز زدند نمی توان آنها را کشت و هنگامی که نمی توان آنها را کشت جزیه نیز لازم نیست بپردازند. (سیدی، 1385، 83)

در رفتار حضرت به کرات حمایت از زنان را مشاهده می کنیم و دقت نظر حضرت در حالت جنگ و ستیز را کاملاً در می یابیم به طوری که در یکی از جنگها «رسول خدا(ص) همراه با سه هزار مسلمان رو به صحنه نبرد آورد (جنگ احزاب) و فرمان داد زنان و کودکان در خانه هایی محکم به سر برند تا از سوی بنی قریظه زیر نظر نباشند. » (صابری، 1380،0ج2، 645)

پیامبر (ص) در تأکید رفتار محبت آمیز، تأکید خداوند را نیز مطرح می کند و می فرماید: خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: نسبت به زنان رئوف تر از مردان باشید.

«انّ الله تبارک و تعالی علی الاناث أرأف منه علی الذکور. » (نرم افزار جامع أحادیث الشیعه، ج 21، 302، ح 1047)

نکته قابل تأمل این است که پیامبر به عنوان حاکم در بلاد اسلامی زمانی اقدام به نامه نوشتن می فرماید که ضرورتاً دست خط ایشان برای آن مورد خاص که لزوماً هم موضوع حائز اهمیتی است اقتضاء می کند و جالب آنکه در میان نامه هایی که برای زمامداران و بزرگان در قبایل و یا ملل دیگر ارسال می کند نامه ای در خصوص ام حبیبه می نویسد و ام حبیبه کسی است که در کشوری غریب در حالی زندگی می کند که همسرش در ارتداد فوت کرده است و اما ام حبیبه با استقامت تمام در دین اسلام پایداری می کند و حضرت با ارسال نامه ای او را از نجاشی پادشاه آن کشور خواستگاری می کند و مهریه او را نیز معین می نماید تا پرداخته شود.

توجه حضرت به وضعیت زنان بی سرپرست حتی با اینکه در خارج از مدینه و دور از حضرت هستند دال بر رأفت، شفقت و محبت حضرت نسبت به زنان بی سرپرست می باشد.

امام صادق نیز می فرماید: شیوه حضرت محمد (ص) چنان بود که در ابتدای تمام جنگها در مورد زنان سفارش خاص می نمود و هرگاه می خواست سپاهی گسیل دارد به آنان خطاب می کرد و می فرمود به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر او بروید. اجساد را تکه تکه نکنید، پیر کهنسال را نکشید، کودکان را نکشید، زنان را نکشید». (سیدی، 1385، 83)

انتخاب کنیه برای زنان

کنیه دادن به زنان توسط شخص اول حکومت اسلامی نکته مهمی است چون انتخاب کنیه به معنای داشتن هویت در جامعه عرب است و ایشان چنین لطفی را از زنان جامعه دریغ نمی کردند. چنانکه: « پیامبر (ص) برای احترام به یارانش و به دست آوردن دل آنان، آنها را به کنیه صدا می زد و کسانی را که کنیه نداشتند، بر ایشان کنیه می نهاد. مردم هم آنها را به همان کنیه صدا می زدند و همچنین برای زنان صاحب فرزند و بدون اولاد و حتی برای بچه ها کنیه می گذاشتند و اینگونه دل همه را بدست می آوردند. » (عزیزی، 1383، 83)

امر به معروف و نهی از منکر

در آموزه های دینی اسلام سفارش به رعایت حجاب و تقوی برای زن و مرد شده است. بطور مثال: « در روایت آمده است که در حجة الوداع زنی برای جواب مسأله ای خدمت رسول خدا (ص) آمد. فضل ابن عباس در عقب رسول خدا سوار بود، نگاههایی بین آن زن و فضل رد و بدل شد، رسول اکرم متوجه شد که آن دو به هم خیره شدند و زن به جای اینکه توجهش به جواب مسأله باشد تمام توجهش به فضل است که جوانی نورس و زیبا بود. رسول اکرم با دست خود صورت فضل را برگرداند و فرمود زنی جوان و مردی جوان، می ترسم شیطان میان ایشان دام بنهد. طبق مفاد این حدیث رسول خدا فقط زن را از نگاه کردن نهی نفرمود بلکه عملاً مانع نظرات شهوت آلود هر دو آنها شد. » (مطهری، 1384، ج 19، 531، 532 بخاری، ج 8، 63)

توجه به این واقعه تاریخی و راهنمایی زن جوان از جانب پیامبر (ص) نشان می دهد که ایشان مانع حضور زنان نمی شود بلکه مانع رفتارهای غیر اسلامی می شوند.

با توجه به اینکه جامعه آن روز بسیاری از اعمال و خلقیات زنان را ناروا دانسته و آنها را از کارهای زیادی منع می کردند حضرت رسول (ص) در تمام موارد حتی در عزاداری و مصیبت عزیزانشان زنها را نه تنها محروم نمی کردند بلکه حدود اسلامی آنها را مشخص می نمودند تا بر اساس موازین اسلامی عمل کنند، چنانکه در مصیبت مرگ رقیه جماعتی از زنان در سوگواری او می گریستند، عمر بن خطاب آنان را تازیانه زد که چرا ناله می کنید. رسول خدا دست عمر را گرفت و فرمود: بگذار ناله کنند و فرمود: ناله کنید لکن از نعیق شیطان و نوحه دور باشید، آب چشم اثر رحمت است و هر کاری از دست و زبان آید از شیطان است. وقتی فاطمه در کنار رسول خدا اشک می ریخت رسول خدا با کنار ردا اشک او را می سترد. » (سپهری، 1382، ج 4، 292)

در واقع حضرت امر به معروف و نهی از منکر اساسی را دقت داشتند و به محدودیت های بی اساس فرهنگ جاهلیت اهمیت نمی دادند.

همچنین حضرت رسول اکرم برای انجام اعمال عبادی نسبت به زنان و مردان تبلیغ می فرمود و همسرانش را به عنوان ام المؤمنین و الگو برای زنان جامعه معرفی می نمود و آنان را در مراسم عبادی دینی شرکت می دادند بطوری که در تاریخ آمده است: « که زنان آن حضرت در حجة الوداع همگی حضور داشتند. » (واقدی، ج 3، 834)

علاوه بر زنان حضرت (ص)، زنان جامعه نیز در حج شرکت می کردند. چنانکه؛ علی بن محمد از عبیدالله بن عبدالله بن عمر بن خطاب از منصور بن عبدالرحمن از مادرش از بره دختر ابو جرات نقل کرده که چون پیامبر به محل سعی رسید فرمود: ای مردم خداوند سعی میان صفا و مروه را برای شما مقرر فرموده است پس سعی کنید و خود شروع به سعی فرمود. » (واقدی، ج 3، 841

همچنین سفارش به حضور در نماز جماعت آن هم در مسجد قابل توجه است «رسول خدا (ص) به زنان اجازه داد تا در مساجد حاضر شوند و فرمود: «کنیزان خدا را (منظور زنان بوده است) از حضور در مساجد خدا مانع نشوید. » (فیض کاشانی، 1376، ج 3، 145، مسلم، ج 2، 32 و بخاری، ج 1، 207، باب خروج النساء الی المساجد مراجعه کنید)

همچنین در تاریخ و حدیث از طریق شیعه و سنی آمده است که چون حضرت رقیه دختر پیامبر خدا در اثر ضربات شوهرش « عثمان بن عفان» مظلومانه از دنیا رفت. حضرت فاطمه به همراه دیگر زنان مدینه در تدفین او در قبرستان بقیع شرکت کرد و اشک عزا ریخت و رسول خدا با لباس خویش چشمان فاطمه را پاک می کرد. (بابازاده، 1385، 71، اصول کافی، ج 3، 241، ح 18) این احادیث و متون تاریخی نشان دهنده ی این مطلب است که حضرت فاطمه (ص) در صحنه های مختلف اجتماع حضور فعال داشته است که یقیناً بر اساس تأیید پیامبر بوده است. (بابازاده، 1385، 71)

بررسی تاریخی نشان می دهد که در زمان پیامبر (ص) زنان همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی و دینی حضور دارند از جمله؛ در طول اقامت در تبوک «رجب تا رمضان». در ماه شعبان کلثوم ام المؤمنین؛ خدیجه کبری که قبل از رقیه و حضرت فاطمه زهرا بدنیا آمده بود از دنیا دیده برگرفت اسماء دختر عمیس همسر جعفر بن ابیطالب و صفیه دختر عبدالمطلب، او را با تنی چند از زنان انصار غسل دادند و ابوطلحه او را داخل قبر گذارد و به خاک سپردند. ابن اثیر معتقد است که رسول خدا نیز بر او نماز خواند». (بدر الدین، 1380، ج 2، ر. ک: استیعاب، ج 4، 1502؛ طبری، ج 4، 1254) غسل دادن زنان میت توسط زنان دیگر و نماز گزاردن پیامبر (ص) بر مزار دخترش نشانگر این است که از زاویه دید رسول اکرم (ص) حضور زنان نه تنها منعی ندارد بلکه قابل احترام بوده تا آنجا که بر جنازه ایشان نماز بجا می آوردند.

ایشان در خصوص رعایت حجاب و تقوی مردان و زنان در اجتماع می فرماید: «هر که با زن بیگانه دست دهد به خشم خدا گرفتار شده و هر کس به زن بیگانه بچسبد با شیطان به یک زنجیر بسته شود و به آتش افکنده شود». (کمره ای، 1362، 429) در حقیقت حضرت با دقت نظر خود به این مطلب اشاره می کند که در امر تقوی، زن و مرد هر دو نقش دارند. رسول اکرم (ص) رعایت حدود و موازین را اصل دانسته اند و برای حفظ حجاب زنان آنان را از شرکت در اجتماع منع نمی کنند.

آموزش علوم برای زنان در جامعه

وقتی رهبر اسلام تمایلات شدید به آموزش علوم برای دیگران دارد و این روش را به اصحاب خود می آموزد تا در این مورد زنان با مردان جامعه تفاوتی نداشته باشند موجب می گردد در همان ابتدای ظهور اسلام و خفقان که توسط مشرکین انجام می گرفت زنان صحابه ایشان با وجود محدودیت ها و شکنجه ها به آموزش علم نسبت به دیگران همت گمارند که لزوماً مطابق دیدگاه حضرت محمد (ص) بوده است.

اهمیت به علم آموزی و شناخت اصول و فروع دین به زنان، آنقدر از نظر حضرت اهمیت دارد که در مقابل خواسته زنان روزی از روزهای هفته را به این مطلب اختصاص می دهد: «حضرت به زنان فرمود: در فلان روز و فلان جا گرد هم آیند تا شما را آموزش دهم و رسول خدا از مطالب وحیانی به آنان آموخت». (سیدی، 1385، 104؛ ر. ک: بخاری، ج 8، 149؛ مسلم، ج 8، 39)

درخواست زنان از پیامبر (ص) در این مورد که روزی را به ایشان اختصاص داده و به تعلیم ایشان بپردازد و در مقابل از سوی حضرت (ص) پذیرفته شده است قابل ذکر بوده و نشان از توجه پیامبر به تعلیم و تعلم زنان است. چنانکه در کتاب ترغیب و تذهیب ج 3، ص 76 آمده است: جاءت امراۀ الی النبی (ص) فقالت: یا رسول الله ذهب الرجل بحدیثک فاجعل لنا من نفسک یوما ناتک فیه تعلمنا مما علمک الله، قال: «اجتمعن یوم کذا فی موضع کذا»، فاجتمعن، فاتاهن النبی (ص) فعلمهن مما علمه الله تعالی.

نستفید من هذا الحدیث انه لا مانع من تعلم النساء ؛ لانه طلبت هذه المراۀ التعلم من رسول الله فی قبال تعلم الرجال فوعد ها رسول الله (ص) باجتماعهن فی یوم معین و مکان معین فعلمهن. »

در واقع از یک طرف علاقه وافر حضرت به علم آموزی معلوم می شود و از طرف دیگر حضور زنان در جامعه به راحتی قابل رویت است.

مساوی بودن در علم آموزی

از آنجا که در شبه جزیره عربستان حدوداً 17 نفر دارای سواد بودند، حضرت (ص) برای رشد فکری جامعه، علم آموزی را امری واجب می دانند و با بکار بردن لفظ «فریضه» به اهمیت آن به صراحت تأکید می فرماید و دیگر اینکه علم آموزی را برای زن و مرد بطور یکسان مطرح می کند و برای هر دو واجب می داند و این نکته حائز اهمیت است که در جامعه ای که حتی نیمی از مردان علم نیاموخته اند، رسول اکرم (ص) این سفارش را به همه زنان و مردان دارد.

«پیامبر (ص) به کرات می فرمایند: طلب العلم فریضۀ علی کل مسلم و مسلمۀ. (ر. ک الحیاۀ، ج 1، 70)

طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

« از آن روزی که از پیامبر (ص) شنیده شد آموختن و نوشتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است هر کس این سخن را شنیده بود، با شور و شوق فراوان در هر شرایطی قرار داشت، برای آموختن و اندوختن علم و دانایی، تنها سعی و کوشش خود را به کار می گرفت». (غروی نائینی، 1375، 55؛ ر. ک القلقشندی، بی تا، ج 3، 15)

در چنین محیط و فضایی بود که آموختن علم و دانش دارای آنچنان تشعشع و اهمیت و جاذبه ای گردید که همه طبقات اجتماعی به آموختن علم و دانش روی آوردند و در این میان زنان نیز که با طلوع اسلام حیات انسانی و مقام ارجمند خود را باز یافته بودند همچون مردها پروانه وار گرد وجود نازنین پیامبر (ص) طواف می کردند. و این امر موجب گردید روایت های اجتماعی و اخبار و احادیث دینی و اخلاقی، از طریق زنان پیغمبر (ص) و زنانِ بزرگان صحابه روایت شود و عده زیادی از زنان مسلمان همت به خدمت علم و ادب گماشتند». (غروی نائینی، 1375، 56)

حضور و مشارکت اقتصادی زن در جامعه

از نظر رسول اکرم (ص) «زن و مرد در حقوق همچون حق حیات، حق تحصیل، حق اشتغال، حق اختیار و انتخاب با یکدیگر مساوی هستند و پیامبر در سخنان خود اشاره می کردند که زنان در بعضی امور ماهرتر هستند و عرصه کار را برای آنان باز می گذاشت. (لطیفی، 1382، 1865)

از نظر اسلام، تفاوت هایی میان حقوق و وظایف زن و مرد دیده می شود. این تفاوت ها به معنای تبعیض نمی  باشند، بلکه تساوی رعایت شده است، هر چند تشابه در کار نباشد: زیرا تساوی به معنای رعایت نسبت هاست و نه به معنای تشابه کارها. اما اینکه آیا در اسلام به طور کلی، ممنوعیتی برای اشتغال زنان مطرح بوده یا خیر، از مباحثی است که امروزه مورد توجه مخالفان و مدافعان واقع شده است». (ابیانه، شماره 3، 192، 1384)

دین اسلام، پیروانش را به کار و کوشش و سود بردن از امکانات بیشتر برای تولید ثروت و رشد و توسعه جامعه با رعایت اصل عدالت برای همگان تشویق می کند. از نگاه اسلام کارگر فعال بر غیر فعال و تولید کننده تلاشگر بر مصرف کننده غیر متکی به خود، ارجح است. متون تاریخی از فعالیت اقتصادی در صدر اسلام خبر می دهد. زینب دختر جحش اسدی در صنایع دستی شهرت داشته است. همسر عبدالله بن مسعود صاحب حرفه دستی بوده و از طریق این کار به همسرش عبدالله هم کمک می کرده است. قیله انماری تاجر بوده و در باب داد و ستد از پیامبر (ص) راهنمایی خواسته است. حولاء زنی بود که در مدینه عطاری داشت. ملیکه ثقفی عطر فروش بود. سعیره اسدی، پارچه بافی داشت و از پشم و مو پارچه درست می کرد. خاله جابر بن عبدالله انصاری، نخلداری می کرد. شفاء دختر عبدالله قریشی، خالده دختر انس انصاری و اسماء دختر عمیس، صاحب حرفه و مشاغل بوده اند و درباره شغلشان از پیامبر (ص) اجازه گرفته بودند. اسماء و ام رعله قشیری و آمنه دختر عفان خواهر عثمان آرایشگر زنان بودند و پیامبر در این شغل به آنها اجازه داده بودند. (آیینه وند، 1385، المراة فی العهد النبوی، 307، 309)

پاره ای مانند ام صفیه خوله حصیر بافی می کردند. زنانی نیز به امور احشام و دام می پرداختند. مورخان نوشته اند بعضی از زنان مکه و مدینه اهل طنز و مزاح بوده اند و برای زنان در این باره مجلس شادی بر پا می کردند. (آیینه وند، 1385، المرة فی الشعر الجاهلی، 399، 406)

بعضی از زنان در عصر نبوی کتابت می دانستند و به تعلیم آن می پرداختند. شفاء دختر عبدالله بن عبد شمس عدوی از این زنان بود و پیامبر به ایشان دستور تعلیم خط به زنان داده بودند. در الاغانی آمده که عاوسه نجوم می دانست. (اصفهانی، ج 10، ص 17؛ جلالی کندری، 1369، ص 122)؛ قابل ذکر است که دکتر جلالی به طور جامع مشاغل زنان را بر 16 قسم آورده است: صنایع دستی، نخ ریسی، پارچه بافی، دست فروشی، آرایشگری، دامداری، چوپانی، زمامداری (استر و شتر)، کشاورزی و باغداری، دباغی، خرازی، خیاطی، خدمتکاری و نظافت، شیردهی، حضانت و نگهداری اطفال، بازرگانی، کار اداری بازار، انتظامات، پرستاری و خدمات ضروری و پزشکی و جراحی. با عنایت به آنچه آمده است، روشن گردید که در عصر نبوی (ص) که جامعه اسلامی مستقیماً متکی به «قرآن» بود و از سنت بهره می گرفت، زن با آنکه فاصله چندانی با جامعه جاهلیت نداشت، کمتر از آن متأثر بود و اگر پاره ای افکار و عادات رخ می نمود به مدد وحی و ارشاد پیامبر (ص) اصلاح شد، جامعه شاهد حضور طبیعی زن مسلمان بود و زن در هر سه عرصه علمی و اجتماعی و اقتصادی فعالانه مورد تأیید پیامبر و در عصر علوی مورد تایید امام و اصحاب بزرگ بوده است.

با توجه به همکاری زنان و حضور آنان در عرصه اقتصادی و در قالب شغلهای مختلف که البته در قبل از ظهور اسلام بسیار زیاد بوده است، حضرت با تجدید کردن شغلهای کارآفرین که توام و سازگار با سلامت و امنیت اجتماعی باشد، امری آزاد و مباح دانسته و مورد تشویق حضرت بوده است. چنانچه « گفتگوی پیامبر با زنان شاغل مسلمان را مشاهده می کنیم: سلامد زن مسلمانی است که از راه چرای گوسفندان و دریافت مزد از صاحبان آنها امرار معاش می کند. خودش می گوید در آن هنگامی که از طلوع خورشید اسلام مدتی نگذشته بود و من به چرانیدن گوسفندان مشغول بودم یک روز پیغمبر (ص) از مقابل من عبور کرد و پرسید سلامد به چه چیز ایمان داری؟ و به چه چیز شهادت می دهی؟ گفتم: من به یگانگی خدا شهادت می دهم و شهادت می دهم که محمد (ص) رسول خدا و فرستاده اوست آنگاه پیامبر تبسمی کرد و رفت». (کرمانی، 1374، 71 و 72) در این نمونه تاریخی، مخالفت حضرت (ص) را در زمینه شغل خارج از منزل سلامد مشاهده نمی کنیم.

و این هم نمونه ای دیگر که نشانه مدعای نویسنده است: «قیله که به ام بنی انمار مکنی معروف است می گوید: پیغمبر وارد مروه شد و می خواست عمره ای انجام دهد وقتی که من از ورودش به آنجا خبر دار شدم به حضورش رفتم و همانجا بر عصایی که در دستم بود تکیه دادم تا اینکه موقعیت ایجاب کرد و نشستم و سپس مطلب خود را با حضرت در میان گذاشتم. ـ ای فرستاده خدا من زنی هستم که به کار خرید و فروش مشغولم وقتی که کالایی را می خرم خیلی کمتر از آنچه قیمت واقعی آن است و باید بدهم می پردازم و آنگاه هم که بخواهم کالایی را بفروشم بیش از آنچه قیمت دارد به مشتری می گویم سپس مبلغ را کم می کنم تا به همان اندازه که باید بفروشم می فروشم آیا این کار عیبی دارد؟ حضرت فرمودند: این کار را نکن هر وقت خواستی چیزی بخری همان قیمت آخری و واقعی را در مرحله اول بده، فروشنده اگر راضی شد می دهد و اگر راضی نشد نمی  فروشد و هرگاه خواستی چیزی را بفروشی قیمت واقعی آن را در همان مرحله اول به مشتری بگو خواست می خرد و نخواست می رود». (کرمانی، 1374، ص 80) در حقیقت رسول اکرم (ص) نه تنها مستقیم با قیله صحبت کرده و آموزش امور اقتصادی را می دهد بلکه با هدایت کردن او، تجارت کردن او را تأیید می نماید.

حضور و مشارکت زنان در عرصه ی پزشکی

مشارکت زنان در صحنه های آموزش علوم حتی پزشکی از دیدگاه رسول اکرم امری مباح است و ایشان از زنان زبردست در علوم پزشکی در موارد ضروری بهره مند می شدند و اجازه حضور فعال در عرصه اجتماع به ایشان می دادند، تا آنجا که سردار سپاه توسط یک زن، تحت معالجه و درمان قرار می گیرد. چنانچه «ابن اسحاق گفت: پیامبر خدا، سعد بن معاذ را در خیمه زنی از خاندان اسلم قرار داده بود که او را رفیده می نامیدند. این خیمه را در مسجد برافراشته بود و در آن، مجروحان را درمان می کرد و به رایگان، به کسانی از مسلمانان که گرفتاری داشتند، خدمت می کرد. پیامبر خدا (ص) هنگامی که در نبرد خندق، تیری به سعد اصابت کرد، به کسان وی چنین فرمان داده بود: او را به خیمه رفیده ببرید تا وی را از نزدیک، عیادت کنم». (راشدی، 1385، 129 و 130)

کعیبه دختر سعد اسلمی خیمه ی درمانگاه در مسجد بر پا کرده بود و به مداوای بیماران و مجروحان می پرداخت. رفیده انصاری نیز برای مداوای بیماران و مجروحان در مسجد خیمه زده بود. سلمی زن ابو رافع و سوده دختر مسرح هر دو قابله بودند. (آیینه وند، 1385، المراۀ فی الشعر الجاهلی، 399 و 406)

حضور و مشارکت زنان در عرصه ی تبلیغات دینی

از آنجا که سنت نبوی کاملاً مطابق با دستورات قرآن می باشد و در حقیقت خداوند با نزول آیاتش رفتار رسول اکرم (ص) را مورد تأیید قرار می دهد چنانچه در سوره آل عمران آیه 59 می فرماید: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبناءکم و نسائنا و نسائکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنۀ الله علی الکاذبین) ترجمه: پس هر کس با تو در مقام مجادله بر آید- درباره ی عیسی- بعد از آنکه به وحی خدا به احوال او آگاهی یافتی بگو بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم(یعنی در حق یکدیگر نفرین کرده و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم) تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم». (گرامی، بی تا، 385، 386) توجه و دقت در این آیه به صراحت روشن می کند که زنان در عرصه تبلیغات دینی می توانند حضور علنی داشته باشند.

و از آن جهت که رسول خدا (ص) جامعه ای سالم با حضور زنان و مردان را مایل هستند بنابراین هرگز منعی از جانب ایشان در مواقع مختلف نمی  بینیم حتی در مورد توبه ابولبابه درخواست همکاری از همسرش ام سلمه را برای بشارت دادن به ابولبابه کرد. چنانکه آمده است: «سحرگاهان که پیامبر مهمان ام سلمه بود پیک وحی فرود آمد و آیه زیر را که حاکی از آمرزش ابو لبابه است آورد: (و گروهی دیگر از آنها به گناهان خود اعتراف کرده، عمل نیک و بد را به هم آمیخته اند خداوند توبه آنان را می پذیرد، خداوند آمرزنده و رحیم است. ) دیدگان ام سلمه بر چهره نورانی پیامبر در حالی که خنده ای بر لب داشت، افتاد. پیامبر به ام سلمه فرمود: خداوند از تقصیر ابو لبابه در گذشت برخیز و بشارت ده وقتی که همسر پیامبر، ام سلمه، آمرزش ابو لبابه را به مردم بشارت داد پیامبر برای اقامه نماز صبح وارد مسجد گردید و با دستهای مبارک خود بندها را باز کرد». (سبحانی، ج 2 152؛ ابن هشام، ج 2، 237)

و یا در جای دیگر نمونه ای از حضور زنان در عرصه ی دینی را می بینیم: چنانچه رسول گرامی اسلام به حضرت خدیجه در ابتدای رسالت خود فرمود: از تو می خواهم که بر پیامبری من گواهی دهی. پس به خدیجه آداب گفتن آنها را آموخت. خدیجه بی هیچ درنگ، با رغبت بسیار گفت: گواهی دهد خدیجه که خدایی جز آفریدگار یکتا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست». (سرشار، 1385، ج 2، 20)

در تاریخ آمده است که حضور همسران پیامبر و دیگر زنان در صحنه های مختلف دینی حتی در غسل، کفن و دفن زنان دیگر دیده می شود. (لطیفی، 1382، 1864)

از منظر حضرت (ص) شرکت در اعمال عبادی خاص مردان نیست و زنان به همان اندازه سهیم می باشند. به طوری که: اسماعیل بن ابراهیم نقل کرد: که رسول خدا (ص) در آن روز از کنار زنی که در کجاوه بود عبور فرمود همراه آن زن پسر بچه کوچکی بود. زن بازوی کودک را گرفت و به رسول خدا (ص) گفت: آیا بر عهده این کودک است که در حج شرکت کند؟ فرمود: آری و برای تو هم اجر و پاداش است. (نمازی، بی تا، 839)

حضور و مشارکت زنان در عرصه فرهنگی

یکی دیگر از عرصه های حضور زنان در اجتماع عرصه فعالیتهای فرهنگی و تبلیغ آن به گونه های سخنرانی و شعر می باشد و این مصداق بارز در تاریخ اسلام ثبت شده است. در تاریخ آمده است که « بعد از واقعه بدر کعب بن اشرف که مردی شاعر و زبان آور بود در اشعار خود رسول خدا را بد می گفت و دشمنان را بر ضد مسلمین تحریک می کرد و حسان بن ثابت به زنی از مسلمانان به نام میمونه در جواب کعب و رد او اشعاری می گفت». (آیتی، بی تا، 94؛ سیرۀ النبی، ج 2، 430؛ الطبقات الکبری، ج 2، 31)

حضور و مشارکت زنان در عرصه سیاسی

حضور سیاسی زنان در دوران حاکمیت اسلام توسط پیامبر بارها تکرار شده است. به طور مثال« بیعت بانوان با رسول خدا در روز عید فطر و همچنین بیعتشان در روز فتح مکه، نشان حضور آنان در عرصه های گوناگون است». (سیدی، 1385، 103)

« همچنین انس بن مالک می گوید: ام سلیم دختر ملحان که مادر من است به پیامبر (ص) می گفت: ای رسول خدا آیا دیدی که این گروه گریختند و شما را خوار ساختند و می خواستند تسلیم دشمن کنند؟ اکنون که خداوند تو را از ایشان بی نیاز ساخته ایشان را عفو نفرما و آنها را همینطور که کافران را می کشی بکش! پیامبر فرمودند: ای ام سلیم خداوند خود کفایت فرمود، و عافیت الهی سخت گسترده است». (واقدی، 1366، 689)

« در منابع تاریخی آمده است: ام ایمن در غزوه احد حاضر بود و آب به لشکریان می داد و مداوای مجروحان می نمود و همچنین در غزوه خیبر با رسول خدا بود و ممکن نبود این زن با آن محبت مفرطه به رسول خدا بتواند آرام بگیرد در مدینه و از احوالات آن حبیب ذوالجلال بی خبر بماند». (محلاتی، بی تا، 332)

تأیید و تأکید پیامبر به حضور زنان کاملاً روشن و مشخص است چنانکه: «هنگام رفتن به خیبر گروهی از زنان آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما می خواهیم همراه شما بیاییم، مجروحین را مداوا کنیم، و هر چه از دست ما بر می آید به مسلمانان کمک کنیم، فرمود: « علی برکۀ الله، بیایید». و از غنائم ایشان را سهمیه داد مانند گردنبند و امثال آن، نه زمین». (دزفولی، 432 ؛ شامی، ج 3، 387)

حضور زنان در دفاع از حقانیت اسلام در زمان صدر اسلام و تحمل شکنجه های وارده می تواند مؤید این مطلب باشد که در اسلام زنان به بلوغ فکری کامل رسیده اند به عنوان مثال«یکی دیگر از زنان پیشتاز، سمیه است او کسی بود که نه تنها در اثر بلوغ فکری و فرهنگی حقانیت دین را تشخیص داد و مسلمان شد بلکه با شکیبایی کم نظیر شکنجه های توان فرسا را تحمل کرد تا آنجا که وقتی وجود مبارک رسول خدا (ص) بر آل عمار می گذشت و آنها را در آن شکنجه توان فرسا می دید می فرمود: صبراً یا آل یاسر ان موعدکم الجنه. یعنی صبر و بردباری را حفظ کنید که وعده شما بهشت است. آنها به غیب ایمان آوردند آنچنان ایمانی که شهادت را قربانی غیب کردند و در نتیجه این زن در ردیف اولین شهید اسلام قرار گرفت. اینچنین نیست که در خط مقدم اسلام آوران و شهیدان و مبارزان و نستوهان همه مرد باشند بلکه زنان نیز همچون مردان در این صحنه حضور داشته اند». (جوادی آملی، 1378، 294 و 295)

قابل توجه است که حضرت حتی در شرایط بحرانی و اغتشاش در بین مسلمین همچنان به حضور زنان در عرصه سیاسی پای بند است «ربیع بنت معوذ اسلام آورد و با رسول خدا (ص) بیعت کرد و از بیعت کنندگان زیر درخت رضوان بود بارسول خدا مصاحبت داشته و اهل مدینه از وی روایت کرده اند، در غزوات همراه پیامبر (ص) برای مداوای مجروحان و برگرداندن کشتگان به مدینه شرکت می جست. پدرش ابوجهل را کشت به او گفته شد رسول خدا (ص) را برایم توصیف کن. گفت: لو رأیته لرایت الشمس الطایعه. اگر او را ببینی گویا خورشید تابان را می نگری». (غروی نائینی، 1375، ص 178)

از آن جهت که حضور سیاسی زن مورد تأیید پیامبر (ص) می باشد لذا از زمان ظهور اسلام شاهد آن در تاریخ هستیم و زنان در مهاجرتهای سیاسی شرکت می کنند. چنانکه «چون جعفر بن ابیطالب به حبشه رفت زن خود اسماء بنت عمیس را همراه خویش برد.» (بدرالدین، 1380، 181)

از همان ابتدای اسلام و به تجویز رسول اکرم (ص) برای مشارکت سیاسی زنان صحنه های مختلفی را در تاریخ اسلام مشاهده می کنیم. که یقیناً هجرت زنان مسلمان آن هم به تنهایی نشان دهنده موافقت رهبر اسلام حضرت رسول اکرم (ص) می باشد. به نمونه ای از آن در تاریخ برخورد می کنیم « قریش پس از آگاهی یافتن از ماجرای بیعت انصار چنین احساس کرده بود که مسلمانان در یثرب در کنار دیگر برادران خود قرار می گیرند و خود قدرتی را علیه آنان تشکیل می دهند به همین سبب به تعقیب و جستجوی کسانی که قصد هجرت داشتند پرداخت تا اگر بتواند آنها را از هجرت منع کنند آن سان که برای منع ام سلمه و همسرش از هجرت تلاش کردند و تنها به همسرش اجازه دادند در صورتی که دوست دارد خود به تنهایی اقدام به مهاجرت کند. اما در مقابل این تلاش آنان، ابو سلمه به تنهایی راه مدینه را در پیش گرفت و آن زن نیز با اراده ای برخاسته از ایمان صبر کرد و پس از چندی ام سلمه نیز در تنهایی روانه مدینه شد و البته در طی راه خود کسی را از جوانمردان یافت که به وی در راه هجرت شتافت». (صابری، 1380، 183)

مهاجرت مسلمانان از مکه به حبشه و یا مدینه گذشته از آنکه سختی های مکه را پشت سر می گذراند اما در واقع مسلمان بودن خود را ابراز می داشتند. آنان به دیگران و کفار قریش حضور زنان مسلمان را در عرصه سیاسی از جانب حضرت مجاز می دانستند و همین امر باعث شرکت آنان در هجرت به حبشه و یا مدینه شده است. چنانکه در تاریخ اسلام چنین آمده است « مسلمانان هجرت به حبشه را در قالب گروهها و دسته هایی چند به انجام رساندند. عثمان بن عفان و رقیه دختر رسول (ص) که پس از طلاق وی و خواهرش از سوی دو پسر ابولهب ملعون به ازدواج عثمان در آمد و در نخستین گروه بودند و شمار این گروه حدود ده تن زن و مرد بود (صابری، 1380، 182).

در جایی دیگر نظاره گر حضور سیاسی و مشارکت زنان از خانواده های بزرگ هستیم «رمله دختر ابوسفیان به اتفاق همسرش «عبیدالله بن جحش بر اثر اذیت مشرکان مکه به حبشه هجرت کرد». (بدرالدین، 1380، ج 2، 1038)

«هجرت یک عمل سیاسی است نوعی مبارزه اجتماعی با طاغوت و حکومت های ستم پیشه است. در تاریخ صدر اسلام در هجرت از مکه به حبشه زنان نیز شرکت داشتند چنانکه در هجرت به مدینه نیز چنین بود، قرآن نیز در سوره ممتحنه، آیه 10، به هجرت زنان مؤمن صحه گذارده و آنان را تأیید کرده است». (مهریزی، 1384، ص 89)

فاطمه بنت اسد، زمانی که رسول خدا امر خطیر رسالتشان را ابلاغ فرمودند نخستین زن هاشمیه بود که اسلام آورد و نخستین زنی است که با پیامبر بیعت کرد. (بدرالدین، 1380، 307)

حضور سیاسی فاطمه بنت اسد را در موارد دیگر از تاریخ مشاهده می کنیم بطوری که «فاطمه بنت اسد از نخستین زنان مهاجر بود که از مکه معظمه به مدینه منوره با پاهای برهنه بسوی پیامبر هجرت کرد». (بدرالدین، 1380، ج 1، 37 و 308)

لذا چنانکه تمایل داشته باشیم حضور سیاسی زنان حضرت را ببینیم، می توانیم در زندگی حضرت زهرا (س) فرزند پیامبر (ص) دقت داشته باشیم چنانکه در تاریخ آمده است: فاطمه (س) بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگی کرد؛ در حالی که خوشحال و خندان دیده نشد. او هفته ای دو بار در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت شهدای احد می رفت و آنها را زیارت می کرد و (به دیگران محل جنگ رسول خدا با مشرکین را نشان می داد) و می فرمود: این {نبردگاه} رسول خدا و این {نبردگاه} مشرکان است. چنانچه در این حدیث مشاهده می شود فاطمه زهرا (س) هنگام شتافتن به زیارت قبور شهدا در احد مکان این حادثه را دقیقاً نشان می دهد و این یعنی آنکه حضرت زهرا (س) در این جنگ حضور داشته است، هر چند آمدن او بعد از مجروح شدن پیامبر (ص) صورت گرفته بود. (بابازاده، 1385، 69 ـ 71)

ابن ابی الحدید از واقدی نقل می کند که:

فاطمه (س) با گروهی از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهره ی {مجروح} پدرش را دید، او را در آغوش گرفته و خون از صورت مبارکش پاک می کرد. سپس آبی فراهم نمود و خونهای چهره ی رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد و آبی به دست آن حضرت داد که بیاشامد ولی ممکن نشد.

در این روایت تاریخی آمده است: زنانی که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند که فاطمه (س) یکی از آنان بود، آنان نان و آب با خود حمل می کردند و به رزمندگان آب و غذا می دادند و جراحتشان را مداوا می کردند. (بابازاده، 1385، ص 72)

سوید بن غفلۀ در روایت خود می گوید: فاعادت النساء قولها الی رجالهن» بعد از وفات پیامبر و بیماری فاطمه، زنان مهاجر و انصار این سخنان که همه مشتمل بر طعن و توبیخ بلکه متضمن ارتداد و تکفیر آنها بود چون به خانه های خود مراجعت کردند به شوهران خود شرح دادند آنگاه مهاجر و انصار به جانب حضرت فاطمه شتافتند و عرض کردند: ای سیده زنان عالم اگر علی بن ابیطالب قبل از اینکه ما با ابوبکر دست بیعت فرا دهیم و پیمان متابعت کنیم ابوالحسن حاضر بود و این کلمات را می فرمود یک تن سر از اطاعت و متابعت اوبیرون نمی  کرد. فاطمه فرمود: دور شوید از من چنین سخن کردن واجب نیفتاده همانا حجت بر شما تمام کردم یعنی به مسجد آمدم و چندانکه توانستم از شما نصرت طلب کردم به من اعتنایی نکردید فعلا امری به شما رجوع نکنم بعد از اینکه شما را مقصر یافتم و این عذرهای بدتر از گناه چاره تقصیر شما نکند دیگر امری و حکمی نیست بعد از اتمام حجت. (محلاتی، بی تا، ص 49 ـ 50) این بیانات منطقی و معقول که بسیار با فصاحت و بلاغت مطرح می شود نشان دهنده حضور حضرت زهرا (س) در عرصه اجتماع در صحنه های مختلف است.

بیعت پیامبر با زنان

بیعت گرفتن از زنان در هر جامعه ای که مطرح می شود به معنای اعلام مقبولیت آنها، به عنوان یک انسان صاحب رأی و قوه تشخیص می باشد و از مظاهر حضور در صحنه و دخالت در نظام سیاسی یک حکومت است و حضرت چنین شیوه ای را در بیعت های گوناگون که از مسلمین در دوره های مختلف گرفته اند ابراز داشته اند.

از صحنه های شگفت انگیز در فتح مکه توجه پیامبر به حضور سیاسی زنان و حتی اقدام حضرت (ص) برای یک به یک بیعت گرفتن از زنان می باشد بطوری که «پس از بیانات پیامبر در کوه صفا (مکه) کار بیعت با آن حضرت شروع شد، در این موقع ابتدا مردان مکه یکی یکی بوسیله «عمر بن خطاب» به حضور حضرت رسیدند بعد از بیعت مردان، نوبت زنان رسید. برای بیعت حضرت گوشه ردای خود را گرفت و به زنان فرمود یکی یکی گوشه دیگر ردا را بگیرند. از جمله این زنان هند بنت عتبه مشهور به هند جگرخوار همسر ابوسفیان بود که مسلمان شد و از اینکه در جنگ احد پس از کشته شدن حمزه عموی آن حضرت جگر او را برای انتقام از کشته شدن پدرش خورده بود پوزش خواست و طلب بخشش کرد. حضرت او را مورد عفو قرار دادند و نصیحت و اندرز فرمودند. (گرامی، بی تا، ص 330)

حضرت (ص) تمامی رفتارهای خود را به قصد تغییر ساختار غلط در جامعه آن روز و با دقت تمام انجام می دادند که نمونه زیر از آن جمله است:

«به مسلمانان دستور فرمود دسته دسته وارد بر آن حضرت گردند و مقام امامت آن حضرت را تبریک بگویند و به ریاستمداری وی درود بگویند. مردم امر رسول خدا را اجرا کردند. حضرت دستور فرمود: زنان خود و زنان مسلمان به آن حضرت تبریک بگویند. زنانی که همراه حضرت بودند، امر آن حضرت را اجرا نمودند». (مظفر، بی تا، 134)

نکته قابل توجه آن است که حضرت با مردان به جای زنان بیعت نکردند، بلکه هر کدام در جایگاه خود به این امر اقدام کردند و این عمل از ابتدای رسالت کاملاً مورد ملاحظه است. به طوری که در تاریخ آمده است.

«پس از بیعت “عقبه” برای اولین بار پیامبر به طور رسمی از زنان برای انجام وظایف زیر بیعت گرفت: 1ـ برای خدا شریک قرار ندهید 2ـ خیانت نکنید 3ـ گرد فحشاء نگردید 4ـ فرزندان خود را نکشید 5ـ فرزندانی که مربوط به دیگران است به شوهران خود نسبت ندهید 6ـ در کارهای خیر و نیک با پیامبر مخالفت نکنید.

تشریفات بیعت چنین بود: پیامبر دستور داد ظرفی پر از آب آوردند و مقداری عطر در آن ریخت. سپس دست خود را در میان آن گذارد و آیه دوازده سوره ممتحنه را تلاوت نمود. آنگاه از جای خود برخاست و به زنان چنین فرمود: کسانی که حاضرند با شرایط یاد شده با من بیعت کنند دست در میان ظرف کرده و رسماً وفاداری خود را به موارد مزبور اعلام دارند. علت این بیعت آن بود که در میان مکیان زنان آلوده و ناپاک زیادی وجود داشت و اگر از آنها میثاق و پیمانی گرفته نمی شد احتمال داشت به اعمال ننگین خود حتی در خفا ادامه دهند. » (سبحانی، ج 2، 345)

با آنکه مردانی که برای بیعت در عقبه جمع شدند تعداد زیادی نبود اما در بین آنان زنانی هستند که رسول اکرم(ص) با آنان در خصوص پذیرش اسلام به صحبت بپردازد همانطور که تاریخ اشاره می کند « هفتاد و سه مرد و دو زن در عقبه با رسول خدا(ص) ملاقات کردند. طبق روایت دیگری شمار مردان در این ملاقات هفتاد و دو تن بودند و دو زن نیز با آنان همراه بودند. در این ملاقات رسول خدا(ص) آنان را به خداوند فراخواند و به اسلام تشویق و ترغیب فرمود. آن حضرت همچنین از آنان خواست از میان خود دوازده پیشوا برگزینند و آنان نیز چنین کردند». (صابری، ج 2، 169 ـ 171)

«ابن جریر طبری در تاریخ الامم و الملوک می گوید:

مردم در مکه برای بیعت با رسول خدا(ص) گرد آمدند. پس آن حضرت بر کوه صفا نشست و از مردم بر فرمان بری و اطاعت از خدا و رسول او در حد توان خویش بیعت گرفت و پس از بیعت گرفتن از مردان به بیعت زنان پرداخت.

هجرت زنان

توصیه به مهاجرت در شرایط اضطراری برای زنان و مردان به طور مساوی آمده است و هر دو مکلف به حضور سیاسی هستند چنانکه در منابع تاریخی آمده است:

اذا استولی الظلم و الفساد فی جمع و مکان یؤثر فی المؤمنین مع ان الله تعالی هداهم الی الصلاح و الصراط المستقیم، فعلیهم ـ اذا اضطروا فی هذه الشروط ـ ان یهاجروا حتی یحفظوا دینهم و یقدروا علی الاعمال الصالحه و الاجتناب عن المعاصی، و لا فرق فی هذا بین الرجل و الوراۀ لقول الله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا …» (النساء، 97)

حضور سیاسی و دینی زنان با توجه به تحمل کردن سختیهای مهاجرت و دوری از بستگان، نشان از علاقه شدید آنان به دین مبین اسلام و مقام شامخ رسالت است. بنابراین از دیدگاه اسلام این حق اوست که برای حمایت از آن از جانب رسول اکرم(ص) اقداماتی صورت پذیرد تا آنجا که برای آزادی، مهریه او از بودجه بیت المال پرداخت شود تا بتواند بر دین اسلام پایدار بماند.

رسول خدا (ص) در حدیبیه با مشرکان مکه پیمانی امضا کرد که یکی از مواد پیمان این بود که هر کس از اهل مکه به مسلمانان بپیوندد او را باز گردانند اما اگر کسی از مسلمانان اسلام را رها کرده و به مکه باز گردد می توانند او را باز نگردانند. در این هنگام زنی به نام سبیعه اسلام را پذیرفت و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: ای محمد(ص) ! همسرم را به من باز گردان زیرا این یکی از مواد پیمان ماست و هنوز مرکب آن خشک نشده است و آیه ی فوق نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنند. ابن عباس می گوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر یا علاقه به سرزمین جدید، یا هدف دنیوی نبوده، بلکه تنها بخاطر اسلام بوده است. آن زن سوگند یاد می کند که چنین است که در اینجا رسول خدا(ص) مهریه ای را که شوهرش پرداخته بود و هزینه هایی را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود: طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز می گرداند نه زنان را. پس پیامبر (ص) مردها را باز می گرداند و زنان را هنگامی که امتحان می کرد نگه می داشت و به همسرانشان مهریه ها را می داد. (طبرسی، بی تا، ج 3)

پاسخگو بودن شخص پیامبر نسبت به زنانی که در جامعه نه از لحاظ عرف و نه از لحاظ شرع مورد پسند نیستند، اما حضرت به سخنان آمرانه آنان گوش فرا می دهند تا آنجا که آیه ای در خصوص آنان نازل می شود.

رئیس حزب نفاق در عصر جاهلی حتی پس از ورود اسلام به مدینه با نوامیس مردم و کنیزانی که می خرید تجارت می کرد و پیوسته آنها را در اختیار مردم قرار می داد و از این طریق سودی به دست می آورد. وقتی آیات تحریم زنا نازل گردید او همچنان به حرفه کثیف خود ادامه می داد. تا آنجا که کنیزان وی که در رنج روحی عظیمی به سر می بردند از دست عبدالله به پیامبر شکایت کردند و گفتند: ما می خواهیم پاک و پاکیزه باشیم ولی این مرد ما را به عمل زشت اجبار می کند. آیه یاد شده در زیر نکوهش عمل این مرد نازل شده چنانکه می فرماید: دختران خود را آنگاه که خواهان پاکدامنی هستند به خاطر مال دنیا به زنا وادار نکنید. (سبحانی، 1375، 173)

«نمونه ای دیگر ام کلثوم دختر عقبۀ بن ابی معیط است. او جزء مهاجران بوده است. او در سال هفتم هجری، مهاجرت نمود و می گویند اولین مهاجری بود که از مکه به مدینه با پای پیاده هجرت نموده است و همسرش زید بن حارثه بود که در جنگ موته به شهادت رسید. » (جوادی آملی، 1375، 319 ـ 230)

بلوغ فکری برای زنان در عصر پیامبر (ص)

در حکومت اسلامی با حاکمیت پیامبر زنان تا حد زیادی به بلوغ فکری و سیاسی رسیدند تا آنجا که خواهر حمزه، صفیه اصرار داشت که نعش قطعه قطعه شده برادر خود را ببیند. ولی فرزند او زبیر از آمدن مادر به دستور رسول خدا جلوگیری نمود. صفیه به فرزند خود گفت: شنیده ام برادرم را مثله کرده اند. به خدا سوگند که اگر بالین او بیایم، اظهار ناراحتی نخواهم کرد و این مصیبت را در راه خدا خواهم پذیرفت. (سبحانی، 1375، ج 2، 70)

قابل توجه در مورد حضور زنان در زمان رسول اکرم (ص) می باشد که «جنگ احد مردی به نام عرو بن جموح که پایش لنگ بود و جهاد بر او واجب نبود همراه فرزندش و برادر همسرش عبدالله بن عمرو در این جهاد مقدس شهید شدند. همسر این مرد هند دختر عمرو بن خدام به احد آمد و شهیدان خود را بر اشتر سوار کرد تا به مدینه ببرد مثل اینکه کوچکترین مصیبت متوجه وی نگردیده با حالت خوشحالی گفت: خبر خوشی دارم و آن اینکه پیامبر زنده است. گفتند که این جنازه ها از کیست. گفت: همگی مربوط به من است و نامشان را گفت و گفت که آنها را به مدینه می برم. (سبحانی، 1375، ج 2، 75)

همانگونه که با معرفی جایگاه زن در اجتماع از جانب رسول خدا موجب گردیده بود که زنان در حیطه های مختلف اجتماعی حضوری فعال و چشمگیر داشته باشند، این امر موجب گردید که همچون سمیه در امر تبلیغ دین به صورتهای مختلف فعالیت داشته باشند و با حضور پررنگ خود بتوانند در راه تبلیغ دین اسلام قدمهای مؤثری بردارند. بنابراین بدکاری ابوجهل نسبت به سمیه بدانجا کشید که نیزه ای را در شکم او فرو برد و سمیه به سبب آن درگذشت و بدین ترتیب نخستین شهید از مسلمانان شد که فدای دین خود گشت.» (صابری، 1380، 703).

حضور و مشارکت زنان در عرصه علمی

فهم این مطلب بسیار سخت است که زنانی که در زمان رسول خدا تا دیروز زنده به گور می شدند و یا فقط نقش ابزار و کالا را برای مردان داشتند، اما در زمان حاکمیت اسلام با حضور پیامبر (ص) اینچنین تغییر کرده باشند. نمونه ای از زنان فعال در عرصه علم و صحنه جنگ را می بینیم «دختر قیس ابن ابی صلت غفاری از محدثان بود و روایات زیادی از رسول اکرم (ص) نقل نموده و تعدادی از تابعین شاگردان او بودند که به وساطت این بانو حدیث را از پیامبر می شنیدند. این بانو نسبت به مجاهدین و رزمندگان کمال شفقت را داشت. او در جنگها حضور داشت و برای مداوای مجروحین و تخلیه شهدا سهم مؤثر و به سزایی داشت. او علاوه بر این که محدثه بود احادیث را خوب می فهمید و نقل می نمود، یک نیروی رزمی نیز بود. (جوادی آملی، 1375، 317)

آنچه که حائز اهمیت است اولاً آغاز و شروع آموزش زنان و آشنایی آنان با مبانی اسلام توسط خود زنان بوده است بطوری که یکی از ارکان پیشرفت اسلام که از همان صدر اسلام همراه و همدم پیامبر در آموزش اسلام بوده است، یک زن است آن هم بانویی چون خدیجه همسر گرامی پیامبر (ص) می باشد. ثانیاً از همان ابتدا آموزش تنها اختصاص به مردان نداشته است بلکه پا بپای مردان زنان نیز از مزایای آموزش برخوردار بودند. (قاضی زاده هاشمی، 1376، 56)

در همان صدر اسلام در دوران پیامبر اسلام (ص) زنانی بودند که به آموزش خواندن و نوشتن مبادرت نمودند. ام درداء از جمله زنانی بود که خواندن و نوشتن می دانست. این بانو عبادات خود را به موقع به جای می آورد و به حضور و شرکت در محافل فرهنگی علاقمند و خشنود بود. و در تیز هوشی و قابلیت او اتفاق قول وجود دارد (قاضی زاده هاشمی، 1376، 58؛ ر. ک ابن زکریا، بی تا، ج 3، 859)

ام کلثوم دختر عقبة بن معیط السویه نیز از زنانی بود که نوشتن می دانست. عایشه دختر سعد نقل می کند خواندن را از پدرش آموخته است. کریمه دختر مقداد بن سعد الکندری می توانست بنویسد. ام سلمه هند زوجة النبی می توانست بخواند اما نوشتن را نمی دانست. (بلاذری، 458؛ داغ، 272؛ الشوکانی، بی تا، ج 9، 103) اگر در متون تاریخی می بینیم که از زنانی نام برده شده که به فقه و تفسیر قرآن و مباحث حقوقی تسلط یافته و منشأ اثراتی در جامعه شده اند این امر به صدر اسلام مربوط می شود و از زنان پیامبر (ص) و زنان اهل بیت ایشان آغاز می شود. (قاضی زاده هاشمی، 1376، 60)

«ام سلمه شخصیتی بود که به مسائل سیاسی و اجتماعی زمان خود بسیار آگاه و صاحب نظر بود. او تحت تأثیر آموزشهای اسلامی و آشنایی با معارف و تعالیم اسلام نقش عمده ای را به عنوان یک زن مسلمان در تاریخ اسلام ایفا نموده است. روزی پیامبر اکرم (ص) به نزد ام سلمه آمد، و از اینکه مسلمانان در اجرای فرمان وی در مورد بستن قرارداد صلح با کفار و بازگشت به مدینه (صلح حدیبیه) تردید و درنگ می کردند، اظهار تأسف کرد. »(قاضی زاده هاشمی، 1376، 68؛ الذهبی، ج 1، 203)

«دختر زبیر از پیغمبر و از همسرش مقداد 11 حدیث روایت کرده و ابن عباس و عایشه و کریمه و دختر خودش، و ابن مسیب و عروۀ بن زبیر و اعرج احادیث او را نقل نموده اند». (عسقلایی، ج 4، 452، ابن اثیر، ج 495، کحاله، ج 2، 354)

فعالیت علمی زن در جامعه اسلامی، پهنه گسترده ای را در عرصه های مختلف به خود اختصاص داده است. به گواهی متون معتبر تاریخی، بحث و درس در صدر اسلام تنها منحصر به مردان نمی گردید، رسول خدا (ص) روز خاصی را به زنان اختصاص داده بود. در صحیح بخاری از قول ابو سعید خدری آمده است که: «زنان پیش رسول خدا (ص) آمدند و عرضه داشتند: مردان در بهره گیری از محضر شما بر ما غلبه کرده اند. روزی را نیز به ما اختصاص دهید. رسول خدا (ص) روزی را خاص آنها قرار داد (الکرمانی، ج 2، 99)

بهترین شاهد بر توفیق زن مسلمان در عرصه علمی در عصر نبوی داستان اسماء دختر زید بن سکن انصاری است. «این زن را به خاطر دانش و خرد و تدینش “خطیبۀ النساء” سخنور زنان لقب داده بودند. او به نمایندگی از طرف زنان خواسته های زنان را پیش پیامبر خدا (ص) مطرح کرد. و پیامبر او را تأیید نمود و بر دین و خردش آفرین گفت. » (العسقلانی، ج 8، 21 ـ 22)

همچنین «شفاء دختر عبدالله عدوی از زنان نامدار در دانش است که در مدینه خانه ای داشت و آن را مدرس قرار داده و به زنان دانش می آموخت. خلیفه دوم مقام او را گرامی می داشت و اداره بخشی از امور مربوط به بازار مدینه را به ایشان سپرد». (العسقلانی، ج 8، 201 ـ 202)

حضور و مشارکت زنان در عرصه ی نظامی

در سنت و سیره نبوی زنان حضور فعال و چشمگیر در جامعه دارند حضوری که با حفظ حرمت ها و شئونات اسلامی بوده و می توانند در کنار مردان جامعه مشغول فعالیت باشند حضور زنان در زمینه های مختلف: سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و جنگ جهاد، علمی و…. در تاریخ صدر اسلام ثبت شده است به نمونه هایی از حضور نظامی و رزمی زنان می پردازیم.

البته جای گفتگو نیست که جهاد ابتدایی، برای زنان در اسلام حرام است. از این رو هنگامی که نماینده زنان مدینه، به حضور پیامبر اکرم شرفیاب شد، و درباره ی این محرومیت با پیامبر سخن گفت و اعتراض کرد که ما تمام کارهای شوهران را از نظر زندگی تأمین می نماییم و آنان با خاطر آرام در جهاد شرکت می نمایند ولی ما جامعه زنان از این فیض بزرگ محرومیم. ولی حضور برخی از بانوان تجربه دیده برای کمک به جنگاوران اسلام که همراه آنان از مدینه بیرون می آمدند و با سیراب کردن تشنگان و شستن لباسهای سربازان و پانسمان کردن زخم مجروحان به پیروزی مسلمانان کمک می کردند نشانگر اجازه دادن رسول اکرم (ص) به حضور زنان در جبهه جنگ است». (سبحانی، 1375، 65 ـ66)

و «شماری از زنان که در پیکار و جنگ ها حضور داشته اند نام برده می شود. از جمله؛ ام عماره که حماسه آفرینی هایش در احد را به یاد آوردیم. در حنین نیز پرچم داری از هوازن را از پای در آورد. او در خاطره اش از حنین از 4 شیر زن دیگر یاد می کند و 3 تن را نام می برد:

1ـ ام سلیم

2ـ ام سلیط

3ـ ام حارث». (معادیخواه، بی تا، 853 ـ 854)

«تفاوتهایی که وجود دارد این است که رسول خدا برای جهاد به دنبال مردها می فرستاد، اما زنها داوطلبانه می رفتند. چون حضور در جبهه بر زن لازم نبود، لذا آنان می آمدند استدعا می کردند که آنها را برای تدارک وسایل جبهه به همراه ببرند. در هر صورت، این بانو گذشته از امور تدارکاتی جبهه از قبیل تخلیه مجروحان، دفن شهدا و حضور گسترده ای که در این جهت در صحنه های نبرد داشت، از سویی دیگر عهده دار وظایف تبلیغاتی و ترغیب و ایجاد عشق و شور در رزمندگان از راه ایراد خطابه و شعر و مانند آن بود. آن روز، شعر در مجامع عرب تأثیر به سزایی داشت چنان که امروزه هم گاهی می بینیم در برخی اجتماعات خاص اثر شعر همانند اثر برهان است. یک سخنران اگر مسائل برهانی اقامه کند همانقدر اثر دارد که یک شاعر، ماهر قصیده یا نثری ادبی ایراد کند». (جوادی آملی، 1375، ص 318)

و همچنین می بینیم که «بعد از فرار سپاه اسلام تنها علی (ع) و تعداد انگشت شماری از سپاه اسلام در میدان جنگ باقی ماندند و در کنار این سلحشوران با وفا چهار زن رشیده: امّ عماره ـ شمشیر به کف، امّ سلیمه ـ همسر ابو طلحه انصاری در حالی که آبستن بود ـ با خنجر، ام حارث و ام سلیط چون مردانی شجاع در اطراف رسول خدا در حرکت بودند و می جنگیدند». (بدرالدین، 1380، ج 2؛ ر. ک: ابن هشام، ج 4، 100)

در جایی دیگر از تاریخ اسلام مشاهده می کنیم که «ربیع، دختر معاذ انصاری می گوید: در کنار پیامبر می جنگیدم. مردمان را سیراب می کردم و زخمی ها را مداوا، کشتگان را به شهر بر می گردانم.

همچنین امّ عطیه می گوید: هفت جنگ را در کنار پیامبر بودم. پشت مسلمانان حرکت می کردم. برایشان غذا می پختم. مجروحان را مداوا و از بیماران مراقبت می کردم. در تایید آن انس می گوید: بانوان آب می آوردند و مجروحان را مداوا می کردند. در جایی دیگر می گوید: در نبرد حنین، امّ سلیم؛ خنجری نیز با خویش حمل می کرد. حضرت با دیدن او و خنجرش پرسید: این خنجر چیست ای ام سلیم؟ گفت: این خنجر را برداشته ام تا اگر مشرکی خواست به من نزدیک شود، شکمش را سفره کنم! پیامبر خنده اش گرفت. (سیدی، 1385، 103)

بررسی وقایع تاریخی در مورد سنت نبوی به راحتی موافقت حضرت (ص) را در مورد حضور زنان در عرصه نظامی نشان می دهد. چنان که «نسیبه دختر کعب، مشهور به ام عماره با شوهر و فرزندان خود: غزه و عبدالله، در جنگ احد شرکت کرده بود و شمشیر برداشته، برای یاری پیغمبر خدا می جنگید و از حریم اسلام و مسلمانان دفاع می کرد. در همین پیکار عظیم بود که دوازده زخم بر شانه و بدنش وارد آمد. عبدالله بن زید بن عاصم (پسر ام عماره) می گوید: من در روز جنگ احد بودم آنگاه که مردم از اطراف رسول خدا (ص) متفرق شدند من خود را به او رساندم، دیدم مادرم به طرفداری از پیغمبر می جنگد همین که پیغمبر چشمش به من افتاد فرمود: پسر ام عماره هستی؟ گفتم: بلی یا رسول الله. فرمود: پس چرا پیکار نمی کنی؟ در همین اثنا یکی از سربازان جبهه مخالف ضربتی بر شانه مادرم وارد آورد که به سختی او را مجروح کرد، پیغمبر فرمود: مادرت، مادرت او را دریاب! زخمهایش را ببند، خجسته باشید شما افراد این خاندان، مقام و مرتبه مادرت برتر و بلندتر است از فلان و فلان و مقام و مرتبه شوهر مادرت نیز از مقام فلانی برتر است، خداوند شما خاندان را رحمت کند. مادرم گفت: ای پیغمبر خدا، از خدا بخواه که ما در بهشت همدم تو باشیم. همان وقت پیغمبر دعا کرد و گفت: خداوندا! آنها را در بهشت همدم من قرار بده. آنگاه که مادرم این دعا را از پیغمبر شنید به اندازه ای خوشحال شد که نمی  توان توصیف کرد. شادمان شد و گفت: هم اکنون از رنجهایی که به من رسیده است هیچگونه نگرانی ندارم». (فهیم کرمانی، 145، 1374 ـ 148؛ بحار، ج 112، 20)

«ام عماره در نبردهای احد، حدیبیه، خیبر، غزوة القضاء، حنین و یمامه نیز حضور داشت و دستش قطع شد محمد بن یحیی بن حبان گفت: ام عماره در احد، دوازده زخم برداشت و دستش در نبرد یمامه قطع شد (راشدی، 134، 1385، طبقات کبری، ج 8، 225 و 412 و 416 و 414؛ معادیخواه، 438؛ واقدی، 269)

البته ام عماره جایگاهی ویژه در نزد رسول خدا داشت چنانکه در بازگشت از حمراء الاسد ـ و پیش از رسیدن به خانه ـ عبدالله بن کعب مازنی را مأمور پرس و جو از سرنوشت او کردند و با شنیدن خبر سلامت نسیبه، برق شادی از چهره آن حضرت نمایان شد. (معادیخواه، بی تا، 439؛ واقدی، 269 ـ 270)

با آنکه جنگ و جهاد بر زنان واجب نیست مگر آنکه داوطلبانه در صحنه جنگ حاضر شوند و با توجه به اینکه زنان برای مداوای مجروحان در سپاه اسلام حاضر می شدند اما در لحظه حساس از جنگ احد، تشویق حضرت رسول اکرم (ص) نسبت به زنان را می بینیم «سخن از تبسم شادی رسول خدا (ص) به هنگام تماشای دشمن که با تیغ نسیبه از پای در آمده بود. در آن دم خنده ی شادی آن حضرت چنان بود که دندان های کرسی او کمتر دیده می شد برق زد! و بدین سان در آن تنگنای سخت پیامبر (ص) خدای را سپاس گفت و از پیروزی ام عماره شادمانی کرد. (معادیخواه به نقل از: واقدی، 271)

نه تنها زنان در عرصه های نظامی شرکت فعال داشته اند بلکه حضور سازنده آنان در تمام صحنه های زندگی به چشم می خورد تا آنجا که آنها را در زمره محدثین قرار می دهد و نام آنها برای همیشه در تاریخ ثبت می شود. بنابراین اگر ارزش صحابه را بررسی کنیم در می یابیم که در بین زنان صحابی هم، زنان ارزشمندی یافت می شود که از تمام ارزشها و کمالات روحی برخوردارند. و روشن است که در مقایسه مقام زن و مرد، امیر المؤمنین (ع) را معیار سنجش قرار دادن خطایی بیش نیست ولی اگر معیار را سلمان و ابوذر قرار دهیم، در بین صحابه رسول خدا (ص) زنانی هم طراز با اینها یافت می شود. نقل کرده اند روزی عده ای از زنان بنی غفار همراه دختر قیس ابن ابی صلت غفاری به حضور پیغمبر رسیدند و او که سخنگوی این گروه بود عرض کرد “انا نرید ان نخرج معک فی وجهک هذا فنداوی الجرحی و نعین المسلمین بما استطعنا". از حضرت رسول درخواست کردند اجازه فرمایید که ما در تخلیه مجروحین و دفن شهدا همکاری کنیم این کارها از ما ساخته است. و حضرت رسول نیز اجازه فرمودند و آنان در جریان خیبر حضور پیدا کردند و رهبرشان همین دختر قیس بود و در صحنه جنگ فداکاری و جانبازی عجیبی از خود نشان دادند. نقل شده است که: او معلمه آن گروه بود و آنان را هدایت و راهنمایی می نمود تا آنگاه که جنگ پایان یافت و مسلمانان پیروزمندانه بازگشتند. (جوادی آملی، 1378، 319 ـ 321)

در جایی دیگر از تاریخ می بینیم «ام سنان الاسلامیه همسر ابوسنان یزید بن حرث از راویان حدیث پیغمبر است. وی زنی با محبت و دوستدار اهل بیت و با همت و شجاعت بود. هنگامی که رسول خدا (ص) عازم خیبر بودند به خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد یا رسول الله! دوست دارم با شما حرکت کنم و در میدان جنگ مجروحان را معالجه و مداوا کنم و مجاهدان را یاری و متاعشان را محافظت و تشنگان را سیراب کنم. حضرت فرمود: با ما حرکت کن. وی بیشتر اوقات با پیامبر بود و در فتح خیبر شرکت داشت». (غروی نائینی، 1375، 81)

سهل بن ساعدی از حضور فعال فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر سخن می گوید: هنگامی که کلاه خود بر سر پیامبر خدا شکست، چهره وی به خون نشست و دندان رباعی نیز شکست. زمانی که علی (ع) با سپر، آب می آورد، فاطمه (س) به آنجا آمد و از چهره ایشان، خون را می شست. چون فاطمه (س) مشاهده کرد که خون بر چهره بیشتر می شود، حصیری را برداشت و سوزاند و این سوزانده را به زخم پیامبر خدا چسباند و پس از آن، خون فرو نشست. ابن اسحاق گفت: پیامبر خدا، سعد بن معاذ را در خیمه زنی از خاندان اسلم قرار داده بود که او را رفیده می نامیدند. این خیمه را در مسجد برافراشته بود و در آن، مجروحان را درمان می کرد و به رایگان به کسانی از مسلمانان که گرفتاری داشتند، خدمت می کرد. پیامبر خدا (ص) هنگامی که در نبرد خندق، تیری به سعد اصابت کرد، به کسان وی چنین فرمان داده بود: او را به خیمه رفیده ببرید تا وی را از نزدیک، عیادت کنم. (راشدی، 1385، 129 ـ 130)

قابل توجه است که رسول اکرم (ص) از ورود همسران در صحنه جنگ خودداری نمی  کند در جنگ خندق ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا می توانم به همراهت روانه پیکار شوم. و حضرت اجازه می دهد. در تأیید این مطلب در تاریخ آمده است «نجده حرویبه نامه ای به ابن عباس نوشت و از او پرسید: آیا پیامبر (ص) زنان را به نبردها می برد؟ و آیا برای آنان سهمی مقرر می کرد؟ ابن عباس در پاسخ او چنین نوشت: آری! زنان را به پیکار می برد آنان بیماران را درمان می کردند و از غنیمت نیز بهره مند می شدند.» (راشدی، 1385، 131)

البته در تاریخ به نکات دیگری برخورد می کنیم که حضرت به حضور زنان در عرصه پیکار و جنگ حتی برای آب رساندن و امداد به جنگاوران مخالفت می کند ولی در عین حال چون در جنگ شرکت داشته اند به آنان غنیمت جنگی می دهد چنانکه «حشر بن زیاد به نقل از مادر بزرگ خود گفت: در نبرد خیبر، در حالی که یکی از شش زن حضور یافته در آن نبرد بودم، شرکت کردم. به پیامبر خدا خبر رسید که تنی چند از زنان با او همراه شده اند. او در پی ما فرستاد و ما نیز نزد وی رسیدیم. بر چهره پیامبر خدا خشم را دیدم او به ما فرمود: به چه سبب و به دستور چه کسی روانه شده اید؟ گفتیم: ای پیامبر خدا! همراهت روانه شده ایم تا تیری به دست تیراندازان دهیم و سویقی به شما بخورانیم و مجروحان را درمان کنیم و مو ببافیم و بدین وسیله، به جهاد در راه خدا، یاری برسانیم. فرمود: برخیزید و بروید. هنگامی که خداوند، فتح خیبر را نصیب پیامبرش کرد، وی به ما سهمی همانند مردان، اختصاص داد. راوی می گوید: به او گفتم: مادر بزرگ! سهمی که به شما داد چه بود؟ گفت: میوه. (راشدی، 1385، 132 ـ 133 ؛ سند ابن حنبل، ج 8، 313)

در بررسی تاریخ اسلام با توجه به سنت و سیره نبوی در می یابیم که اگر تا آن روز در تاریخ جامعه عرب حضور پر رنگ و فعال زنان مطرح نبوده است و اگر سرداران جنگ در مورد شکست و پیروزی جنگی که پیش رو داشته نگران بودند زنان را در پشت سر سپاه قرار می دادند و در واقع زنان نقش ابزار تهدید برای مردان را داشتند، اما در صدر اسلام زنان نقش فعال در صحنه نظامی حکومت اسلامی داشته اند به طوری که ابن اسحاق در مورد سهم زنان در غنائم خیبر می گوید: همراه با رسول خدا (ص) گروهی از آنان نیز در خیبر حضور یافتند و رسول خدا (ص) قدری از غنائم به آنان داد و سهمی مشخص برای آنان تعیین فرمود.

گذشته از شخصیت هایی که با مبلغ هایی گزاف جبهه ی اسلام را یاری می کردند، زنان نیز به فروختن زر و زیور خویش همت گماردند. و درخواست رسول خدا (ص) را پاسخ مثبت دادند. (معادیخواه، 922، بی تا، 991 ـ 922)

در این زمینه خاطره های ارزشمندی در متون تاریخی است که باید به گرد آوری آن پرداخت. (معادیخواه، بی تا، 922)

در حقیقت زنان مسلمان در همه ادوار تاریخ اسلام از عصر نبوی (ص) و راشدی و علوی در تمام صحنه ها و مراحل تعیین کننده، حضور چشمگیر و فعال داشته اند. بطور مثال:

ـ حضور در جهاد و نبرد همراه پیامبر خدا (ص) و امیر المؤمنین (ع)

ـ پیامبر (ص) زنانی که در غزوه خیبر شرکت کرده بودند را سهمشان را با مردان برابر داد.

در تجهیزات اصحاب مجاهد شرکت داشته اند و در اطلاع رسانی سهیم بوده اند.

ـ در پشتیبانی جبهه نقش مهمی داشته اند.

ـ در تهیه مهمات و سلاح برای مجاهدان صاحب نقش بوده اند.

در دفاع از اسلام و در برابر هجوم به مرکز دولت اسلامی به ایفای رسالت و نقش پرداخته اند.

ـ در بعد تبلیغات و امور مربوط به ارتباط و رثای شهداء مجدانه شرکت داشته اند.

ـ در حمل اجساد شهداء سهیم بوده اند.

در حزن از دست دادن همسر، فرزند، و برادر مجاهدشان، شکیبا و استوار گام بوده اند. (عصمۀ الدین کرکر، 351 ـ 352)

نتیجه

این پژوهش در پایان به این نتیجه می رسد که با توجه به لزوم تعریف و تعیین جایگاه زنان در جامعه و با توجه به سیره و سنت رسول خدا، بهترین و کامل ترین الگوی زندگی که همه اعضای جامعه، در جایگاه طبیعی و انسانی خود قرار می گیرند، سیره نبوی است؛ چرا که با نگاهی کوتاه به سیره و سنت رسول اسلام می توان دریافت که تمام همّ ایشان تعریف و تعیین هویت تمامی اعضای جامعه به عنوان انسان هایی مسلمان و برابر با یکدیگر بوده، تا در نهایت، جامعه به سوی کمال مطلوب خود حرکت کرده و از رشد باز نماند.

با توجه به برخورد ایشان با زنان در حوزه های گوناگون خصوصی و عمومی، می توان دریافت که حضرت محمد (ص) زن را در همه حوزه ها، از نظر حقوق انسانی، چون مردان و برابر با آنان انگاشته، و البته در حوزه ای چون خانواده، جایگاهی فراتر و مهم تر از مردان، به زنان اعطا می کند ـ تا آنجا که زنان می توانند با رعایت حدود اسلامی، در حوزه های عمومی حضور یابند و در عین حال، نقش مهم همسری و وظیفه خطیر و حساس مادری را به نحو احسن ایفا کنند و نسل آینده را به بهترین شکل، روانه اجتماع سازند.

بر خلاف جامعه آن روز عرب که زن، در آن، فقط ابزاری در دست مردان و از جایگاهی حتی پست تر از حیوانات برخوردار بود، حضرت محمد (ص) با دین خود، برای زنان جایگاه ویژه ای قائل شدند که نه تنها در آن زمان، غیر قابل تصور بود، بلکه دنیای امروز با همه ادعایش در ایجاد حقوق مساوی میان زن و مرد، هنوز نتوانسته راه اعتدال را ـ به طوری که همه اعضای جامعه در جایگاه اصلی خود قرار گیرند ـ در پیش گیرد و این نشان از نبوغ الهی پیامبر خاتم دارد.

منابع و مأخذ

آسترانگ، کارن، محمد، ترجمه حشمتی
آن ماری شهیل، محمد رسول خدا، حسن لاهوتی، انتشارات علمی فرهنگی
آقا تهرانی، مرتضی، حدیث دل سپردن، چ 2، احمدیه، 1384
ابن هشام، رسول الله، رفیع الدین اسحاق ابن هرانی، خوارزمی، ج 2
اکبری، محمود، برای ریحانه، رهنمودهایی برای دختران جوان، چ: 2، 1377، انصاری، ج 1
ابن هشام، زندگانی محمد پیامبر اسلام، کتابفروشی اسلامیه، ترجمه هاشم رسول، ج 1، بی تا (ترجمه ی: سیرة النبویه)
آیتی ابراهیم، چکیده تاریخ پیامبر اسلام، به کوشش ابوالقاسم گرجی
احمدی، حبیب الله، رسول الله الگوی زندگی، فاطمیا، 1378، بی تا
آیت اللهی، زهرا، زن در خانواده، چ 1، روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان، 1381، ج 1 و 2 و 3
احمدیان ابراهیم، نهج الفصاحه، چ 4، ج 3 و 1
اشتهاردی محمدی، حضرت خدیجه همسر پیامبر، چ 2، نبوی، 1384
 احمدی، حبیب الله، رسول الله الگوی زندگی، فاطیما، 1378
امیر علی، تاریخ سیاسی و اجتماعی اسلام، ترجمه ایرج رزاقی و حیدر پور، 1370، آستان قدس رضوی
انصاری، مسعود، محمد در مدینه
امینی، ابراهیم، آشنایی با وظایف و حقوق زن، بوستان کتاب قم، 1384
انصاریان، حسین، نظام خانواده در اسلام، چ 7، ام ابیها
امیر فجر، میثاق، جاذبه های عشق، نشر فرهنگ اسلامی
امینی، ابراهیم، بانوی نمونه اسلام، انتشارات شفق، 1369
امینی، ابراهیم، همسرداری، چ: 22، مؤسسه بوستان قم، 1385
انوری، حسن، فرهنگ روز سخن، انتشارات سخن، 1383
الهدی، سایه هایی در پی خورشید، محمود شریفی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371
ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، صابری، چ: 3، آستان قدس رضوی، 1380، ج: 1 و 2 و 3
ابن جوزی، تذکرة الخراص، مؤسسه اهل بیت، بی تا، ج: 1
بهزاد پور، آیت اللهی خزعلی، زن، عقل، ایمان، مشورت، سفیر صبح، 1380
بدرالدین، حسین، محمد تصویر جمال خدا، علم تهران، 1380، ج: 1 و 2
بخشایشی، عقیقی، همسران رسول خدا، نشر نوید قم، 1352
بخشایشی، عقیقی، زنان نامی در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، نشر نوید اسلام (قم) چ: 1382، 1
بابازاده، علی اکبر، سیری در سیره حضرت زهرا، چ:1، آستان قدس رضوی، 1385
بهشتی، احمد، خانواده در قرآن، چ: 5، بوستان کتاب، 1385
بهرامپور، ابوالفضل، لولاک یا محمد، چ: 2، اسلامیه، 1385، ج، 1
بهتاش، حاج یدالله، حدیث اهل بیت ـ چ: 1، بهتاش، 1377
بال افکن فاطمه، آشنایی با احوال و احادیث زنان راوی از پیامبر، تربیت مدرس، 1377
پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، محمد حسن علمی، 1374
تویسرکانی، الگوی برتر، شیوه مبارزه پیامبر اکرم با مفاسد اجتماعی، چ: 1، آرام دل، 1382
تیجانی سماوی، محمد، از آگاهان بپرسید، 1371، مهری
جمعی از خواهران حوزه ی علمیه، زن از دیدگاه ادیان و مکاتب، نصایح، 1379
جمیلی، سید، سفارشات پیامبر اکرم به زنان و دختران، دارالفکر، 1373
جوادی آملی، آیت الله، زن در آیینه جمال و جلال، چ: 7، نشر اسراء، 1382
چناراتی، محمد علی، رفتار پیامبر با کودکان و نوجوانان، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1380
حسینی، معرفت سیرة النبی الاسلام
حکیمی محمد، دفاع از حقوق زنان
حسینی هادی، و نجات حمید، کتاب زن، چ: 1،سپهر تهران، 1381
حسینی، محمد علی، معرفة سیرة نبی اسلام، چ: 1، دار سبط النبی، 1426
حسینی، جعفر، داستانهای پیامبر اکرم، عترت دار الثقلین، قم، 1385، (برگرفته از بحار الانوار)
حسینی، طه، پیرامون سیره نبوی
حر عاملی، محمد بن حسین، اثبات الهداة با النصوص و المعجزات، دار الکتب السلامیه، 1364
حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، پاینده، جاویدان، 1377
خلیلی، محمد علی، زندگانی محمد پیامبر اسلام، چ: 1، انتشارات اقبال و شرکاء، 1337
خرگوشی، ابوسعید واعظ، شرف النبی
دستغیب، عبدالحسین، نبوت، هاشم دستغیب، انتشارات صبا، 1361
دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، سازمان چاپ و انتشارات، 1372
دامغانی محمد علی، پیغمبر و راویان، چ: 1، هاد، 1379، ج:1
دشتی مصطفی، معارف و معاریف، مؤسسه فرهنگی آرایه، 1378
رشتچی، ترجمه قسمتی از کتاب سیره ابن هشام، 1349، 1348، دانشگاه الهیات
راشدی، لطیف و سعید، پیامبر اعظم و زنان، انتشارات پیام عدالت، 1385، چ: 1
راشدی، آفتاب عالمتاب، نشر سبحان، 1376
راشدی، لطیف، نورالثقلین، چ: 75، نشر سبحان، ج:5، بیتا
ری شهری محمد، میزان الحکم، چ: 5، ج: 7
رزاقی، امیر علی، حیدر پور، محمد مهدی، تاریخ سیاسی اجتماعی اسلام
سبحانی جعفر، علی(ع) امیر مؤمنان، آراء، بی تا
سجادی، محمد تقی، فاطمة الزهرا، صدر، 1359
سرشار، محمدرضا، آنک آن یتیم نظر کرده، چ: 2، آستان قدس رضوی، ج: 1
سبحانی، جعفر، سید المرسلین، نشر اسلامی، ج: 1 و 2
سعادتمند، رسول، سیره رسول الله و آرمانهای انبیاء از دیدگاه امام خمینی، چ: 1، انتشارات نسیم، 1385، ج:1
سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، چ:2 و چ:11، 1375، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ج: 1و2
سیدی حسین، نگین هستی، چ:5، خادم الرضا، 1385
سائلی، احمدرضا، تاریخ نبی اکرم محمد بن عبدالله، چ: 1، کانون پژوهشی، 1378
شیرازی، رضا، پیمان گل محمدی، چ: 2، پیام غدیر، 1385
سپهر، ناسخ التواریخ، چ: 3، اسلامی، 1382، 1381، ج:1 و 2 و 4
شیخ کلینی رازی، اصول کافی، هاشم رسولی، بنیاد حکمت صدرا، ج:3 و 4 و 1384، 5
شکرابی، علویه، زن موجود ناشناخته، مکتب معصومه (ص)، 1370
شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، 1380
شیرازی، رضا، ام ابیها، چ: 6، پیام آزادی، 1374
شیخ صدوق، امالی، چ:4، کتابخانه اسلامیه، 1362 و 69، چاپخانه آفتاب (ترجمه آیت الله کمره ای)
شافعی، عیون الاثر فی فنون المغازی و شمایل و سیر، دارالمونه، بی تا
صدر، بنت الهدی، زنهایی در زندگی پیامبر اکرم، 1383
صالحی هاشم، رهگشای انسانیت، ج:4، گلستان ادب، 1385، ترجمه ابراهیم احمدیان(دفتر تبلیغات اسلامی قم)
طباطبایی، علامه محمد حسین، آداب زندگی پیامبر، تهذیب، 1385
طبرسی، حسن، اعلام الواری، دار الکتب، الاسلامیة، چ: 3، بی تا، ج:1
طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، علی کرمی، چ: 1380، 1 ج:2
طاها حسین، پیرامون سیره نبوی، بدرالدین کتابی، چاپخانه فدایی
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، انتشارات اساطیر، 1352، ج:4، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تاریخ الرسل و الملوک)
طباطبایی علامه محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان (مصباح یزدی)، چ:2، مؤسسه مطبوعات دار العلم، ج:4، 1378
طباطبایی، علامه محمد حسین، هادی فقیهی، چ: 7، اسلامیه، 1378، ج:8 و 9، 1344
عابدینی، احمد، شیوه همسر داری بنا بر گزارش قرآن و سنت، هستی نما، چ: 1384، 3
عسگری، مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، سردار بیا و دوستان، مجمع علمی اسلامی، ج: 1375، 1360، 1
عیاض، للقاضی، شرح الشفا، ملا علی القاری، چ:1، دارلکتب العلمیه، 2001، ج:2
علاسوند، فریبا، زنان و حقوق برابر، چ:1، شورای فرهنگی اجتماعی زنان، 1382، ج:1
علامه طباطبایی، محمد حسین، آداب و زندگی پیامبر (سنن النبی) ترجمه لطیف و سعید راشدی، انتشارات وحدت بخش
عاطف الزین، سمیع، محمد در مدینه، مسعود انصاری، تهران، جامی، 1379
علاسوند، فریبا، زن در سیره پیامبر اعظم، آخرین پیام، 1385
علامه مجلسی، بحار الانوار، ج:19 و 8 و 7 و 100 و 101
علامه طباطبایی، محمد حسین، سنن النبی، عزیزی، چ:3 و 7، الصلاة، 1383 و 1378
عاطف الزین، محمد در مکه، مسعود انصاری، چ:1، 1379، ج:1
عماد زاده، حسین، حقوق زن در اسلام، نشر محمد، تهران، 1363
عماد زاده اصفهانی، حسین، زنان پیغمبر اسلام، نشر محمد
علی اکبری، جواد، سیاحت جمال سیری در سیره نبوی، نشر فرهنگ اسلامی، 1385
غروی نائینی، نهلا، محدثات شیعه، چ:1، دانشگاه تربیت مدرس، 1375
فاضل، جواد، معصوم سوم فاطمه زهرا
فاضل، جواد، نخستین معصوم، محمد ابن عبدالله
فیض کاشانی، حجة البیضاء، عطایی، چ:2 آستان قدس رضوی، 1379، ج:3 و 4
فارسی، جلال الدین، آسیا، انقلاب تکاملی اسلام، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1361
فیض کاشانی، راه روشن، عبدالعلی صاحبی، چ:1، آستان قدس رضوی، 1379، ج:6
فریدونی، علی کرمی، فروغ آسمان حجاز خدیجه، نشر صادق، 1382
قائمی، دکتر علی، در مکتب محمد(ص) چ:1، ستاره قم، 1426
قاضی بهلول، تاریخ آل محمد، تشریح و محاکمه، میرزا مهدی ادیب، اسوه، 1341
قریشی، علی اکبر، رسول الله الگوی زندگی (سی دی)
قریشی، علی اکبر، از هجرت تا رحلت، دارالکتب الاسلامیه
قائمی، علی، حیات زن در اندیشه اسلامی ـ چ: 1، انتشارات امیری، 1373
قرائتی، محسن، سیره پیامبر اسلام با نگاهی به قرآن کریم، چ:3، مرکز فرهنگ درسهایی از قرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1385، ج:1
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، چ:3، مطبوعاتی حسینی، 1363
کاشانی ها، زهرا، زن مظهر جمال خدا، نشر رامین، 1382
کرمانی فهیم، چهره زن در آینه اسلام و قرآن، چ:6، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374
کمال ذزفولی، علی، خاتم النبیین، اسوه
کمپانی، فضل الله، هزار حدیث از کتاب محمد، انتشارات الاسلامیه، 1371
کنی، مهدی، بیست گفتار، نشر فرهنگ اسلامی، چ:1384، 2
کنت تانت ویرژیل گئورگیو، محمد پیامبری که باید از نو شناخت، چ:2، زرین، 1377
گروه مؤسسه محقق البلاغ، البلاغ، سرچشمه های نور، چ:2، امیر کبیر، 1384
گرامی، محمدعلی، محمد رسول الله و مبانی ایدئولوژی اسلامی او، چ:1، فخر ایران، بی تا
لسان الملک، سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ، اساطیر، ج:1 و 2 و 3 و 4، 1381
معدنی، جواد، همگام با رسول خدا، پویشگر آثار، چ: 1384، 1
مطهری، مجموعه آثار استاد مطهری، چ: 3، صدرا، 1381
محمد خاتم پیامبران، حسینیه ارشاد، ج: 1347، 1، جمعی از نویسندگان
محمد زاده، راضیه، مادر اگر اینگونه بود، چ: 1، مرکز انتشارات معین، 1384
معادیخواه، تاریخ اسلام
مجلسی، حیاة القلوب، دارالاعتصام، 1203
محلاتی، هاشم، زندگانی محمد پیامبر اسلام، چ: 1، کتابخانه الاسلامیه تهران، 1368، ج: 1 و2
مصطفوی، فریده، زن از منظر اسلام، بوستان کتاب قم، 1382
مولانا محر عاشق الهی، سلامی، چ: 2، یکان، 1379، ج: 2
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج: 2 و 3 و 14 و 17 و 24، دارالکتب الاسلامیه، 1380 و 1366
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج: 3 و 17، چ: 10، 1372، و ج: 14، چ: 14، سال 1374
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج:2، چ:1، سال 1374، ج:21، سال 1380، ج:17، 1363، دارالکتب الاسلامیه
منصور نژاد، محمد، مسأله زن، اسلام، فمینیسم
موعودی سپهروز، عایشه در حیلت محمد، چ:7، 1378، بهارستان
محبتی، سید مهدی، گلی از بوستان محمد، چ:8، بخشایش، 1385
محلاتی، ذبیح الله، زندگی عایشه ام المؤمنین، اسلام، 1376
مهدی اشتهاردی، محمد، خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت
محلاتی، رسول، زندگانی محمد، نشر فرهنگ اسلامی، 1376
مظاهری، حسین، اخلاق در خانواده، شفق قم، 1372
میرزایی، حبیب الله، تربیت فرزند در پرتو رهنمودها و رفتار پیامبر، عروج اندیشه، 1384، چ:1
مهریزی، مهدی، زن و فرهنگ دینی، هستی نما، 1382
محمودی، عباسعلی، زن در اسلام، خیر خواه، چ:4، فیض، 1365
معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، انتشارات معین، یک جلدی؛ 1384
مهریزی، مهدی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، انتشارات علمی و فرهنگی، 1382
مجیدی، خوانساری، غلامحسین، نهج الفصاحه، چ: 2، انصاریان قم، 1385
محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، دانشمندان بانوان شیعه، دارالکتب الاسلامیه، ج: 2، بی تا
مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، صدرا، بی تا
موسوی، سید مهدی، چهل گوهر از زهرای اطهر، چ: 3، فرهنگ قدر ولایت، 1378
مظفر، محمدحسین، کارنامه سیاسی اجتماعی اخلاقی محمد، محمدی، 1349
میرزایی، تربیت فرزند در پرتو رهنمودها و رفتار پیامبر اکرم، چ: 1، عروج اندیشه، 1384
نراقی، ملا احمد، مواج السفارة، جاویدان، باب 4
نوری همدانی، آیت الله، جایگاه بانوان در اسلام، نشر مهدی موعود (عج) 1384
نشریات دار التبلیغ قم، حقوق زن از دیدگاه اسلام، شفق قم، 1363
وحیدی، محمد، احکام دختران، سنابل، 1385
واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی، فاطمه گلواژه آفرینش، چ: 6، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375
واشنگتن، تاریخ مقدس
واقدی، ابن سعد، طبقات الکبری، محمود مهدوی، انتشارات نو، 1360، ج: 1 و 2
همدانی، صابری، محمد و زمامداران، چاپ نگین، 1380، ج: 4
همدانی، احمد رضا، فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر، چ: 1، بنیاد شهید، 1373
هاشمی، جواد،  محرم راز آفرینش (سی دی)
همدانی، اسحاق، سیرة رسول الله
منابع عربی
الشافعی، اعلام النبوة، دارالکتاب العربی بیروت، لبنان، ج: 21
القسنطینی، قنفذ، وسیلة الاسلام بالنبی، چ:1، دارالعرب الاسلامی، 1984 م
البحرانی، علامه، وفاة النبی محمد0ٌ9
ابن جوزی، علی الوفاء به احوال المصطفی، دارالکتب العلمیه (بیروت ـ لبنان)، چ: 1، ج: 1 1988 میلادی
الفکری، الانوار فی مولد النبی محمد
بیهقی، دلائل النبوه، ج: 2، دامغانی
ترمذی، شمادل النبی، نی، 1383
حلبی، السیرة الجلیلة فی سیرة الامین المامون، انسان العیون، ج: 3، جزء دوم، دار المرفه
دکتر احمد، سیرة النبویة فی صوء المصادر الاصلیة، 1412، ج: 1
کحاله، عمر رضا الزواج، شرکت قمر للتوزیع، جزء اول
لابن قیم الجزیه، زاد المعاد، فی هدی خیر العباد، چ: 1، العربی بیروت، جزء 1
مولانا بروجردی، هلیة الابرار فی احوال محمد و آله اطهار، هاشم بهرامی، چ: 1، موسسه دار المعارف الاسلامیة، 1413 ه ق
معروف الحسنی، هاشم، سیرة المصطفی نظرة جدیدة، دارالمعارف بیروت، 1406 ه ق، ترجمه ترقی جاه
وجدی، فرید، السیرة المحمدیة
هیکل،  محمد حسنین، حیات المحمد (ص)، چ: 6
هراتی، سروستان، سراح المحمدیه، سیرة المحمدیه
پایان نامه ها
عسگری محمد علی (اخلاق پیامبر(ص) دانشگاه الهیات از دانشگاه تهران
یوسف وند (نقش بانوان در جنگهای پیامبر و جنگ تحمیلی)
افسانه بهبهانی (اصول الدین فقه) دانشگاه مشهد
بال افکن فاطمه (زنان راوی حدیث) 1377 دانشگاه تربیت مدرس
(مسأله زن، اسلام، فمینیسم) محمد منصور نژاد
قاضی زاده هاشمی، نیره اعظم (تعلیم و تربیت زنان در اسلام از آغاز اسلام تا پایان قرن نهم)، 76، دانشگاه مشهد
حسینی، مریم السادات، العفاف بین صلب و ایجاد، 1357، دانشگاه مشهد
المراة فی ظل الاسلام و الامام امیر المؤمنین علی (ع)
محمدی، محمد، ازدواج در اسلام حقوق زوجین نسبت به یکدیگر، 1370
مجتبی، اکبری، حقوق زوجین از بدو انعقاد عقد، دانشگاه مشهد
نمازی راد ـ علی ـ المرآة فی ظل الاسلام و الامام امیر المؤمنین علی (ع)، 1362، دانشگاه مشهد
مقالات
 احمد عابدینی، پیامبر در خانه سازگاری مهربانی مدیریت، سایت تبیان
فصلنامه شمیم یاس ـ شماره 26، ناشر قم، 1384
بانوان شیعه، ش: 5 و 2 و 3 و 1 و 4، فرشته نوری ایمانه
مجله، پیام زن در قسمت فرهنگ و اندیشه
ماهنامه کوثر، اخلاق نبوی در نگاه شهید مطهری

مجموعه مقالات همایش بزرگداشت بانوی انقلاب اسلامی، ص .93
[1]. مدرس حوزه و دانشگاه.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

تعامل و نقش زن در خانواده به مثابه همسر و مادر در پرتو آموزه های رضوی

هدف از این پژوهش، بررسی تعامل و نقش همسری و مادری زن در آموزه های رضوی است، تا از این رهگذر بتوان به نحوه نگرش امام رضا علیه السلام نسبت به جایگاه و کارکرد زن در نظام خانواده دست یافت. یافته-های به دست آمده از پژوهش، گویای آن است که امام رضا علیه السلام دستیابی مرد به همسر شایسته را مایه ظفر و سعادت مرد دانسته اند و زنانی که به شوهران شان اظهار عشق می نمایند را بهترین غنیمت برای شوهرشان می داند. امام رضا علیه السلام در روایات متعددی توصیه به قناعت پیشگی نموده اند که موجب تعالی روحی فرد خواهد شد. از نظر ایشان، همسر شایسته کسی است که نسبت به شوهر خویش وفادار باشد به این معنا که در غیاب شوهر حافظ عفت خویش و اموال وی باشد. نقش مادری در سیره رضوی فراتر از مسأله زایش و به دنیا آوردن کودک است؛ زیرا امام رضا علیه السلام در شیر دادن به کودک توصیه می کنند زنان رنجور و معیوب برای شیر دادن به فرزند انتخاب نشوند چرا که شیر تأثیر سوء خود را بر جای می گذارد. آموزه های رضوی در تربیت اخلاقی کودک به توانایی و وسع کودک توجّه داشته و تشویق فرزندان براساس لیاقت ها و شایستگی های وجودی شان و نیز صدقه دادن برای سلامتی فرزندان را در تربیت اخلاقی توصیه می-نماید. تربیت دینی فرزند در کلام امام رضا علیه السلام نه تنها از آغاز تولّد، بلکه قبل از تولّد و در مرحله انتخاب همسر شروع می شود، این گونه تربیت دینی بازتابی از معنویت را در کانون خانواده در پی دارد. این مقاله به روش توصیفی-تحلیلی داده های خود را از احادیث و قرآن کریم گردآوری کرده است.

 

نمایش فایل های پیوست:

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.
 
مداحی های محرم